🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

(۱۰) حکایت بهلول و حلوا و بریان : چو غالب گشت بر بهلول سوداش

(ثبت: 181463)

چو غالب گشت بر بهلول سوداش

زُ بَیده داد بریانی و حلواش

نشست و شاد می‌خورد، آن یکی گفت

که می‌ندهی کسی را، او برآشفت

که حق چون این طعامم این زمان داد

چگونه این زمان با او توان داد

ترا هرچ او دهد راضی بدان باش

وگر دستت دهد هم داستان باش

که هر حکت که از پیشان روانست

تو نشاسی و درخورد تو آنست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا