🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زندگی

(ثبت: 257299) اسفند 24, 1401 
زندگی

زندگي
از روزي كه فهميده بود مبتلا به سرطان خون شده تغيير زيادي كرده بود. ديگر مثل گذشته عصباني نمي شد، سر بچه ها داد نمي كشيد و حتي با آنها بلند صحبت نمي كرد. خيلي سعي كرده بوديم چيزي متوجه نشود ماه ها بود كه درد مي كشيد و من تنها كاري كه از دستم بر مي آمد توكل به خدا بود و دعا.

تا آن زماني كه خبر نداشت، خيلي به خودش مي پيچيد و ناله مي كرد؛ اما حالا فقط از درد دندانهايش را به هم فشار مي داد و به صورت بچه ها خيره مي شد. از شدت درد خيس عرق مي شد ولي نمي خواست به بيمارستان ببريمش؛ براي همين هم لام تا كام چيزي نمي گفت و همين مسئله ما را بيشتر عذاب مي داد ، همه مي دانستيم و شايد هم به واقع نمي دانستيم او چه دردي را تحمل مي كند ، ولي هرچه كه بود او چون كوهي آتش فشان از داخل مي سوخت و از بيرون آرام به نظر مي رسيد . روزهايي كه درد كمتري داشت به آشپزخانه مي آمد و به زور به من كمك مي كرد؛ ظرفها را مي شست و در همان حال دور از چشم بچه ها خاطرات خوش گذشته و دوران نامزدي مان را در گوشم زمزمه مي كرد . بغض امانم را مي بريد اشك مي ريختم و التماسش مي كردم كه به بيمارستان ببرمش تا تحت درمان باشد بلكه فرجي شود؛ اما او با لبخندي تلخ وقتي در نگاهم خيره مي شد مي گفت: چهل و پنج سال عمر كردم تنها در همين دو ماه زيبايي ها زندگي را ديدم . بگذار اين چند صباح را كنار هم باشيم. دلم نمي خواهد در غربت بيمارستان جان بكنم. وقتي پيش شما هستم، خيلي آرام ترم؛ من عاشق ديدن خنده بچه ها، دعواهايشان، گريه هايشان، لباس پوشيدنشان و لباس كثيف كردنشان هستم . عاشق ديدن صورت چين خورده تو، عصبانيت تو و همه و همه . شايد باور نكني وقتي اينجوري جلوي من مي نشيني گريه مي كني و مي خواهي مرا به بيمارستان ببري خيلي كيف مي كنم؛ احساس خوشبختي مي كنم كه به فكر مني و بعد از بيست و پنج سال زندگي برايت تكراري نشدم و هنوز هم دوستم داري ، راستي خيلي وقته نگفتي دوستم داري دلم مي خواهد بلند بگي ، داد بكشي . بعد درد امانش را مي بريد تو نگاهم خيره مي شد و اشك گرمش روي گونه اش مي لرزيد . يك شب وقتي همه دور و برش جمع بوديم دردش تمام شد؛ براي هميشه و در لحظه آخر با شيرين ترين لبخند به همه ما گفت كه خيلي دوستمان دارد و از ما خواست تا يكديگر را دوست داشته باشيم؛ به زندگي عشق بورزيم و زيبايي هاي آن را ناديده نگيريم …مي گفت: دوستت دارم را من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام …

محمد رضا شرعی
شبگرد

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. سیدمحمدرضا لاهيجی

    اسفند 24, 1401

    سلام و درود

    چاره‌ای نیست براین دردِ پراز خنده مرگ

  2. شیدا شهبازی

    فروردین 9, 1402

    سلام و احترام
    لحظه ای که تلخی نبودن را درد می کشیم
    تازه شیرینی زندگی رابا تمام وجود مزه مزه میکنیم
    خواندنی بود

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا