🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آخر شبی من می روم از شهر و کویت
دیوانه من دیگر نمی آیم به سویت
وقتی بفهمی رفته ام ، من دور هستم
دیگر نمی بینی مرا در پیش رویت
فریاد خواهی زد تو با لب های بسته
تا بیش از این دیگر نریزد آبرویت
آتش گرفتم تا بسوزی از تب عشق
خاکسترم کردی تو با سرمای خویت
من شهره ی شهرم به شبگردی ز عشقت
آن سنگدل گویند به تو در شهر و کویت
محمد رضا شرعی
شبگرد
آذر ماه ۹۹
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
مهر 26, 1401
سلام ودرود
بسیارزیبابوددوست گرامی وهنرمندم
بغیرازمصراع آخرکه به نظرحقیربه یکدستی وزیبایی غزلتان صدمه زدهاست.
موفق وپاینده باشید.
🌺🌺🌺
پاسخ
مهر 27, 1401
سپاس از لطف بی کران شما
سپاس از دقت نظر شما
سپاس .
پاسخ
بستن فرم