🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 از خود و دنیایم طلب دارم

(ثبت: 1243) فروردین 27, 1395 
از خود و دنیایم طلب دارم

از خود و دنیایم طلب دارم

خون سرفه های مغز خودکارم

تصویر محوی روی یک دیوار

شعری پر از اندوهِ  بسیارم

زانو زدم در عمق یخبندان

قطبی ترین احساس دنیایم

سرما شبیخون زد به آغوشم

هرشب برایت درد می زایم

یک دکمه مانده تا صعود از تو

ای انجماد زیرِ پیراهن

با تو و آغوشت می آمیزم

ای درد عریان وجود من

در پیچ و تاب روده دنیا

از روی جسم دیگران رد شو

فرقی ندارد چاه با چاله

گاهی شبیه دیگران بد شو

گاهی برایم مثل دیواری

شخصی شبیه دیگران هستی

تعارف ندارم ساده میگویم

زخمی درون استخوان هستی

زانو زدم در عمق تنهاییم

سر میروم از کاسه ی دنیا

از هم بدر اجزای جانم را

ای شعر غمگین پر از آیا