🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بی حوصله

(ثبت: 248651) خرداد 30, 1401 

 

هنوز هم
وقتی به عبور شهاب نگاه می کنم
می گویم
هی ستاره ..
سنجاقی از گیسوی شب افتاد !!
من یاد گرفته ام
چگونه کوهی را می شود
در کلمه ای جا داد
منتها
نوشتن هم حوصله می خواهد
دوست داشتن زنی که
خون جمجمه ات را در جمله ای بریزد
حوصله می خواهد
دیدن رویای هفت رنگ با پلک باز
شنیدن صدای صامت صخره ها
بوییدن باور بابونه به بهار
اصلا اینکه دو گیلاس با هم بودند
و بعد به سبد سفر کنند
آن یکی بگوید
ما
فقط
دوست اشتباهی … ببخشید اجتماعی
بودیمممممممم
و این یکی هنوووووووز
هسته اش از هستیِ احساس بتپد ،
حوصله می خواهد
تو اما بی حوصله شدی و گفتی
گمانم از گرمسیر صدایم می زنند
کلمه ای برای کوچ نداری ؟

دیده ام اینجا
وقتی به شریان کسی
با چاقو اشاره می کنند
روز بعد از زخمش آلاله می روید
دیده ام گاهی گندم ها
از سر و روی داس بالا می روند
گاه درختان با تبر می خوابند !!
تو اما گفتی
گرمای این دودکش از دفتر ماناست
اینکه برای لک لک ها ، لانه نمی شود !!!

دیده ام به خدا
از سرخی سینه ی شقایقها
هنوز سینه سرخ ها قصه می سازند
هر خشم کالی هم شبی
مشت رسیده ای خواهد شد بر دهان و دیوار

آه
ادامه ی این اندوه هم
حوصله می خواهد ….

مانا

 

 

 

 

نقدها
  1. سلام و درود مانای عزیز، اجازه می خواهم اندکی بر درک بهتر سروده ات درنگ کنم. قبل از همه باید گفت که زیبا و صمیمی و ساده و روان سروده ای و آرامش و تعادل خواننده را بر هم نمی زند.چقدر خوب تقسیم بندی کرده ای و عنوان های مناسبی بر هر بخش داده ای:
    هنوز هم،
    من یاد گرفته ام،
    نوشتن حوصله می خواهد،
    حوصله می خواهد،
    دیده ام اینجا،
    آه
    و بالاخره خود
    مانا.
    نمی شود گفت اینگونه پردازش و چینش مطالب یک قاعده عمومی است و همیشه باید این کار صورت بگیرد اما در این سروده حداقل دوست داشتنی بود و انگار که شما از قبل فکر مرا خوانده بودی و از قصد من برای طرح پارامتر هایی که از مدت ها قبل می خواستم به شما بگویم با خبر بودی. متشکرم.
    قبل از ورود به صحبت اصلی بد نیست که بنده با این سواد ناچیزم اشاره هایی به صنایعی که در سروده زیبایت به کار رفته است نموده و از این طریق نوعی آزمون پس بدهم.
    نخست در بند هنوز هم
    جمله ای به زیبایی به صورت یک کنایه بیان شده است. آن هم کنایه ای دو طبقه. یعنی کنایه و اشاره به معنایی که خود آن معنی اشاره به مطلبی دیگر است:
    « سنجاقی از گیسوی شب افتاد !!».
    اشاره یا کنایه ای است به افتادن شهاب سنگ که خود اشاره و کنایه ای است به درگذشتن یا فقدان کسی یا چیزی با ارزش و البته حکایت از کم شدن یک نقطۀ روشن و نورانی از سیاهی شب می باشد که قابل تأمل است. اینگونه تأسف خوردن ها در میان همه شعرا و بویژه جناب ا.ه. سایه.
    در بند « نوشتن هم حوصله می خواهد» :
    « خون جمجمه ات را در جمله ای بریزد»، «
    دیدن رویا . . . با پلک باز»،
    « . . . صدای صامت صخره ها»،
    « بوییدن باور بابونه به بهار»،
    « . . . دو گیلاس با هم بودن . . . و بعد به سبد سفر کنند»
    که بسیار زیبا و بحث انگیز هستند و بیشتر از همه لذت بردنی. کنایۀ
    ریختن خون جمجمه در جمله
    یعنی زدن حرفی که انسان را برآشفته کند.
    دیدن رویا با پلک باز کنایه از امری نشدنی،
    صدای صامت صخره ها کنایه ای بر بی تفاوتی و بی اعتنایی انسان ها به سرنوشت یکدیگر،
    قسمت بونه ها را نفهمیدم اما حضور موسیقایی « ب » ها چشمگیر است و آهنگین.
    در قسمت دو گیلاس باهم خیلی به مضمون
    شعر « تولد» من
    نزدیک شدی ، اما نه کاملا » که آن کلی تر و فلسفی تر است. اما در مورد دو گیلاس شما مسئله بیشتر عاشقانه و عاطفی است و درد آور. قسمت
    توی سبد قرار گرفتن
    چند معنایی است اما درکل حکایت از آغاز یک جدایی و افتراق است. تا یادم نرفته این بیان بسیار زیبا که
    هسته اش هنوز از هستۀ احساس بتپد
    به تمامی نغز و عسل است.
    دربند
    حوصله می خواهد دوم
    که معنی آن به کلی با حوصله خواستن نخستین متفاوت است. آنجا شاعر و عاشق بی حوصله بود اما ته دلش بدش نمی آمد مغازله کند و مظلوم نمایی برای جلب توجه معشوق. ولی در دومی مأیوس از ترفند خودش از بی حوصلگی و خشونت معشوقش لب به شکایت می گشاید.
    در بند
    دیده ام اینجا
    مانای شاعر وارد مبحث دیگری می شود که انگار عادت دارد و یا بدهکار کسی است که باید بیان کند و البته جای بحث دارد اما بنده در این مقطع به زیبایی های آن می پردازم: بیشتر تشبیهات و استعارات از فرط استفاده دیگر رایج شده اند اما به غیر از دوتای آن ها که برایم تازگی دارد و اتفاقا از نظر معنایی برای جناب مانا نیز حائز اهمیت خواهند بود. یکی :
    « دیده ام گاهی گندم ها از سر و روی داس بالا می روند»
    و
    « گرمای این دودکش از دفتر ماناست
    اینکه برای لک لک ها ، لانه نمی شود !!!».
    اولی کنایۀ زیبایی از درو کردن یا درو کرده شدن گندم ها را که مسبب آن خودشان هستند به تصویر می کشد. چیزی از زیبایی بیان مُکَمَّل کم ندارد.
    دومی زیاد برایم مفهوم نبود اما با توجه به آشنایی که از رویاها و خود برزگ بینی های روشنفکرانه دارم این بیان آشکار است که روشنفکر در جامعه فکر می کند که از همه بیشتر می فهمد و صلاحیت اش برای قضاوت در نیک و بد جامعه و راه نشان دادن به آن از همه بیشتر است. اغلب هم خودش یا خودشان در زمان حیاتشان به این اشتباه خودشان پی می برند و آنوقت آه سردی سر می دهند.شاید البته مطمئن نیستم.
    دودی از دفتر مانا بلند است. اما برای جامعه فایده ای ندارد یا کافی نیست. . .
    بقیه بند ها هم که همان حرف و حدیث های قرار دادی است. و این که قسم می خوردم وقتی من در سطور بالا کلمه آه سرد را می نوشتم اصلا یادم نبود که این آه سرد را مانا به آخر حیاتش که انشاالله هزار سال دیگر هم نباشد موکول نساخته و همینجا کشیده است که تن آدم را از فرط سرما می لرزاند.
    و اما
    مانا.
    بند نا نوشتۀ مانا مهمترین بند این سروده ات بود که من می خواستم به آن بپردازم کلام خیلی طولانی شد این کار را نمی کنم. مگر این که بعدا تشویق و دعوتم کنید که این بحث را ادامه بدهم. چه شما و چه سایر بزرگواران.مرا هم زیاد ملامت نکنی که در مورد جزئیات شعرت زیاد صحبت کردم و دیگران را از التذاذ کافی بازداشتم. چرا که اولا من مبتدی بودم زودتر از همه خواستم ابراز فضل کنم و ثانیا در جلوی گیشۀ یک فیلم گفتن این که این فیلم خیلی زیباست از زیبایی آن چیزی نمی کاهد.شادکام باشید🌹

    • کرامت یزدانی(اشک)

      خرداد 30, 1401

      درود بر شما استاد نازنین. بسیار عالی. تندرست زیوید.

      • م . مانا

        خرداد 30, 1401

        سپاس از حضورتان

    • م . مانا

      خرداد 30, 1401

      سلام
      بر مانای شکسته دل منت نهادید و غم نوشته اش را به حوصله ای که خود در شعر نداشت ، واکاوی کردید
      دستت درست و قلمت نویسا
      و مجالی اگر هست همینجا دعوتتان می کنم به ادامه ی بحث ، چرا که مشتاقم به شنیدن و خواندنش …

    • طارق خراسانی

      تیر 1, 1401

      سلام. استاد

      ما تشنه ی نقد هستیم
      هر چقدر تیغ این نقد تیز تر شود شعر بیشتر جان خواهد گرفت
      درودها برشما

      در پناه خدا 🌿👏👏👏👌🌹🌿

نظرها 23 
  1. طارق خراسانی

    خرداد 30, 1401

    سلام

    زیباست
    درودتان

    در پناه 🌿👏👏👏👏🌷🌿

    • م . مانا

      خرداد 30, 1401

      حضورتان را قدر می دانم جناب خراسانی نازنین

  2. محمدعلی رضاپور

    خرداد 30, 1401

    سلام و درود و خدا قوت

    از حضورتان در این جا، خوشحال ام.
    پیروز و بهروز باشید در پناه خدا

    • م . مانا

      خرداد 30, 1401

      من نیز از اینکه مهمان صفحه ی کاهی ام شدید ، تشکر می کنم

  3. فریبا نوری

    خرداد 30, 1401

    دیده ام به خدا
    از سرخی سینه ی شقایقها
    هنوز سینه سرخ ها قصه می سازند
    هر خشم کالی هم شبی
    مشت رسیده ای خواهد شد بر دهان و دیوار

    درود 🌷🍃🌷

    • م . مانا

      خرداد 30, 1401

      از حضورتان خوشحال شدم بانو نوری گرامی

      • فریبا نوری

        خرداد 30, 1401

        من هم از حضور شما در سایت و خواندن شعرتان خوشحال شدم
        فقط حیف که هم من بی حوصله بودم هم شما و توان بحث نبود
        مثلا درباره (و) در همین جمله (مشت رسیده ای خواهد شد بر دهان و دیوار) می شد کلی صحبت کرد

        🌷🌷🌷

  4. مینا یارعلی زاده

    خرداد 30, 1401

    ادامه ی این اندوه هم
    حوصله می خواهد …

    درودتان

    • م . مانا

      خرداد 30, 1401

      سپاس از بودنتان

  5. طلعت خیاط پیشه

    خرداد 31, 1401

    درود بر شما
    بسیار زیبا و خواندنی سروده اید
    پاینده باشید و بسرایید
    🌺👏🌿

    • م . مانا

      خرداد 31, 1401

      مهرتان را منت می نهم

  6. سیاوش آزاد

    تیر 1, 1401

    سلام موفق باشید و پرحوصله

    • تیر 1, 1401

      ممنونم از حضورت سیاوش عزیز

      • سیاوش آزاد

        تیر 1, 1401

        جالبست ابتدا خواندم حضرت سیاوش چه هوادارانی دارد سیاوش ولی بعد دیدم حضورت بود آخر حضور و غیبت غباری از آفتاب چه کاهد چه افزاید حضرت مانا؟

  7. سیاوش آزاد

    تیر 1, 1401

    سلام آغاز فصل زیبای تابستان و بلندترین روز سال مبارک باد
    سوالی از محضر دوستان می پرسم
    چرا در وصف تابستان شعر چندان گفته نمی شود و ظاهرا از آمدنش خوشحال نمیشوند و تبریک نمی گویند؟

    • م . مانا

      تیر 1, 1401

      سلام سیاوش جان
      حالم مساعد نبود و پاسخی برایتان نوشتم که نمی دانم چرا نیست الانم به زور این کلمات رو تایپ کردم . آفتاب عمر ما هم اگر خدا بخواهد دارد به لب بام نزدیک می شود

      • سیاوش آزاد

        تیر 2, 1401

        سلام زنده باشید و در سلامتی

  8. دروووود و دستمریزاد استاد…. هماره مانا بمانید و سرفراز..

    • م . مانا

      تیر 12, 1401

      سپاس فراوان از حضورتان

  9. سیما انبائی

    مهر 10, 1401

    هر خشم کالی هم شبی
    مشت رسیده ای خواهد شد بر دهان و دیوار

    وَه…به دل نشست
    آنگونه که هرگز برنخواهد خاست…

    • م . مانا

      مهر 12, 1401

      سلام
      حضورتان را سپاس و ثنا و قدر بسیار

  10. امیر بهنام گل

    آبان 6, 1401

    درود دوست خوبم ،از سروده شما خیلی لذت بردم👏👏👏👏👏👌🌺🌸🌷🌹🌈

    • م . مانا

      آبان 6, 1401

      ممنونم از زحمت و محبتت

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا