🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یک غزل تصویری
مانده ام از هجوم چشمانت زیر رگبار بغض بارانی
قسمت من شده در این میدان سنگری از نگاه ویرانی
جنگ ما کشته اش فراوان است عاشق اما همیشه مغلوب است
توی این جنگ تن به تن گاهی هستم آواره ی بیابانی
رقه ی چشمهای زیبایت توی چنگال داعشی افتاد
گرچه احساس داغ من دارد پشت سر قاسم سلیمانی
ارتفاعات خنده ی حلبت می کشم تا شعاع دیرالزور
می رمد از شکوه احساسم آهوان دلیر کوبانی
در دمشق نگاه تو گم شد قلب آواره ام ولی یک شب
می رسد شیربیشه ی بغضم با همه ببر های ایرانی
جابر ترمک
و یک غزل تصویری ایلی
هر روز می خندم در این قشلاق شروای بغض انگیز جیران را
در من غزل میخواند آهویی از بی کسی های بیابان را
با خان قرارم بس به هم خورده احساس صخره در تنم مرده
گاهی قراول ها که می آیند در من نمی خوانند باران را
مثل پرستویی که در آتش با جوجه هایش قصه می گوید
بزغاله های ساده تر از آب هرگز نمی فهمند مهمان را
چشمم به سمت کوه می چرخد جایی که با تو بغض می کردم
زیر درختی که خدا با ما در چشم تو میخواند قرآن را
از خشک سالی های پی در پی با چشم هایت شکوه می کردی
یک بوسه ات گل کرد در باران بر ایل هم رزق فراوان را
از دختر خانی که می پیچید پشت سکوت بوته ها در من
در چشم هایت سخت می دیدم بغضی شبیه بغض زندان را
من زیر باری از تصورها جای تو را تصویر می کردم
در یک غزل مانند شاعرها در یک بغل از گریه ، عرفان را
حالا منم اینجا بدون تو زیر درختی که غزل می داد
بر تخته سنگی جای تو خالی مثل بیابانی که طوفان را ….
جابر ترمک
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):