🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دِل دِل نکن و حرف بزن با من مسکین
تا مست شوم از نفست دِلبَر دیرین
از جام دو چشمت شده است مست جهانی
ای زلف شکن در شکنت تیره و مِشکین
در هر دو نگاهم که رصدخانه ی جان است
نقش است نگاه تو چنان خوشه ی پروین
بُگشا لب و لبخند بزن تا که ببینند
ز آن غنچه ی لب ، روی مَهِ تو شده آذین
فرهاد سر کوی تو شد عاشق شبگرد
شاید که ببیند رُخَت ای دلبر شیرین
محمد رضا شرعی
شبگرد
آذر ماه 97
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
آذر 7, 1401
سلام
روان و زیبا و دلنشین
درودها برشما
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
آذر 7, 1401
استاد بزرگوارم
سپاس بی کران
سپاس
پاسخ
آذر 7, 1401
درود بر شما
عاشقانه ای بسیار زیبا سروده اید
🌹🌹🌹🌿
پاسخ
آذر 9, 1401
سپاس بی کران از این همه لطف و محبت
پاسخ
بستن فرم