🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
جوابِ شعر خانم زهره عسگری[1]
1
نازنین،
خوب به من تازیدی،
نوبت تاختنِ آدم بیچاره ی توست…
هر چه آدم بکشد،
ازتو حوّا ست…
حواست به کجاست؟!!
2
تو مرا گول زدی،
من و سیب؟!!
کاش یکشب آنجا،
زلزله می شد و از روی درخت،
با سر افتاده بُدم روی زمین…
چشمِ زیبای تو مجبورم کرد،
بعد از آن واقعه،
محسورم کرد…[2]
3
سال ها می گذرد،
زیر لب می خوانم:
«سیب لب هایت سرخ،
بادا باد،
که به زندان فضایی زمین ،
می ارزد…»
28 آذر 1392
پی نوشت:
[1]
1.
گناه ِ نکرده ام را فریاد بزن!
اصلا من حوا….
کدام پدرسگی باور می کند
تو آدمی ؟؟!!!
2.
گیرم حوا..
گناه ِ زمینی شدنتان را گردن گرفت!
آدم نبودنتان ..
گردن کیست؟؟!!
3.
سیب ِ لبهایت سرخ!
بادا باد…
به حوا شدنش می ارزد…
از : زهره عسگری
[2] . محسور. [ م َ ] (ع ص ) خیره چشم . || مانده . || دریغ خورنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پشیمان :
و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 29/17).
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (9):