🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 طناب دار…، با غوغاگرِ فریاد، می رقصد

(ثبت: 565) دی 26, 1394 
طناب دار…، با غوغاگرِ فریاد، می رقصد

طناب دار…، با غوغاگرِ فریاد، می رقصد
قلم خوابش نخواهد بُرد، ای اسـتاد، می رقصد
به یادت تا سحر، اشکم که با اوراد می رقصد

نسیمِ صبح، روی شاخه ی شمشاد می رقصد…
به یادت باز قلبم در تپش افتاد…، می رقصد…

قلم در کوچه باغ دفترم رقصـیده با آهی
قلم هم عاقبت آن شد که میگفتی و می خواهی
قلم بارانی است امشب، چه طوفانی که در راهی

قلم ” هوُ ” می کشد تا اوجِ حـسِّ ناخـود آگاهی
میان صـفحه های دفترم آزاد…، می رقصد…

نشسته روی موجِ ذهنِ آرامی و ناپیدا
نگاهم بر سـپیداری که با بادی ست در نجوا
زعمرم گفته بودی وَه تماشایی ست در اینجا

به بومِ سبزِ احساسم…، کشیدم طرحِ عمرم را :
سـپیداری میان دست های باد…، می رقصد…

نرقصم درفضای گیسوانت؟ کارِ خوبی نیست؟
که دیدم حرفِ غم هم جزطناب و پاره چوبی نیست
به عقلِ در لَجَن خفته که عشقِ لای روبی نیست

اگر زندان دنیا جای رقص و پایکوبی نیست…
چرا ماهی میان تورِ یک صیاد می رقصد؟!

پریشان دیده ام بر شانه ها یارب چه موها را
رها کردم خدا را با ستمگر گفتگو ها را
خطوط سبز و آبی را، غم آئین ها، دو رو ها را

از آن شب که دلم آواز ترکِ آرزو ها را
میانِ آسمانِ عاشقی سرداد…، می رقصد…

چرا در بند باید بود…؟ و آخر تا کجا… آیا
به بندی…، پای و دستی ناتوان بادا
دلم این رَه نوردِ نا کجا آباد…، تا هر جا

رها از بندهای تا کجا؟…آیا…؟…چرا ؟.اما…
به سازِ دلنشـینِ “هر چه باداباد” می رقصد…

تو را می خوانَد این دل نازنینم، هم زبان وقتی
که سرد است ازغمِ ایام وغمگین، ناتوان، وقتی
دلم یادِ تو را آرَد به تابستان و آن وقتی

تو را حس می کند هنگامه ی خرما پزان؛ وقتی
عطش بر خاک، ظهرِ نیمه ی مُرداد، می رقصد…

بزن سر را، بزن با بوسه ی تدبیر، وقتی عشق
حسابِ سر مرا آورده با شمشـیر وقتی عشق
بگوید شب ز خون تو شود زنجیر وقتی عشق

چرا پروا کنم از ضربه ی تقدیر؟ وقتی عشق
هنوز انگار…، روی تیشه ی فرهاد می رقصد…

یقین دارم تو می آیی…، سرَم تاوانِ دیدارت
شهیدانی دگر دیدم…، در آن دورانِ دیدارت
بیا از غم برون آور…، جوانمردانِ دیدارت

پُرم از اشتیاقِ گرمی تابان دیدارت
تمام هستی ام تا لحظه ی میعاد، مى رقصد…

 

مخمس با تضمین از غزلِ  زیبای خانم “غزل آرامش”
7 اردیبهشت 1393 طارق خراسانی