🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل من تنگ غم است و غم دلتنگ من است
سخنم از غم و غم زمزمه ی هر سخن است
فقر و اندوه و گرانی ، نگرانی پدر
صحبت از درد و تب م نُقل همه انجمن است
مادر من شب عید این همه رنجور نبود
مادرم غُصه خور مادر پیرش چو من است
بُوی عیدی ، بُوی تُوپ و بُوی کاغذ رنگی
رفته از خاطر مردی که به فکر کفن است
انتظار خبر مرگ و مصیبت هر روز
گوش ها خسته ز آوای کلاغ و زغن است
دوزخی داغ تر از آنچه شنیدیم شده است
زندگی کردن ما معنی حرف لجن است
خبر از آمدن یار به فرهاد مبر
آنچه رو دست من است نعش همان کوهکن است
چه سیاه است نگاهم ، چه کثیف است حرفم
یوسفم را بدهید ، خون ز چه بر پیرهن است ؟
یا رب از بنده ی خود روی مگیری که دگر
بی تماشای تو کار همگان سوختن است
سست ایمان شده ام ورنه خدا پنهان است
پشت هر قطعه ی نانی که میان دهن است
دل شبگرد غمین است از این حزن و فراغ
و بهاری که خزان گونه به جان وطن است
محمد رضا شرعی
شبگرد
فروردین 1399
پ ن : تلخی کرونا ، بهار سبز 99 را سیاه پوش کرد .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
آبان 8, 1401
” یا رب از بنده ی خود روی مگیری که دگر
بی تماشای تو کار همگان سوختن است ”
زیبا ست
عالی سرودید
درود بر شما جناب شرعی عزیز
سر بلند باشید به مهر
💐🌿🙏🙏👏👏👏👏🌹
پاسخ
آبان 8, 1401
استاد بزرگوار
سپاس از بذل محبت شما
لایق این همه محبت نیستم
سپاس .
پاسخ
آبان 8, 1401
🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 8, 1401
سپاس از لطف شما
سپاس
پاسخ
آبان 8, 1401
سلام
درود بر وطن که رو به تعالی است
پاسخ
آبان 8, 1401
سپاس
سپاس .
پاسخ
بستن فرم