🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
وقتی با تُن صدای قشنگت بهم میگی دوست دارم
فراموش میکنم غصه هامو
کلنجار میروم با خودم و مکث میکنم
تا طرز نگاهت
زل زدنت
تکان خوردن لبهایت را به یاد داشته باشم
و هر بار بعد از شنیدن دوست دارم کلی ذوق میکنم
انگار مرتبه ی اول است که میشنوم
دلم قرص تر میشود برای با هم بودنمان
برای استارت یک زندگی مشترک
برای رسیدن به خوشبختی و آرزوهایمان
تو را نمیدانم ولی من با هر بار لبخندت محو تماشایت میشوم
و دوست دارم برایت بمیرم
چه زیبا میخندی
چه زیباست خنده بر لبت
دلم روشن است پای دوستت دارم هایت تا ابد و یک روز می ایستی
و دیگر من هیچگونه ترسی برای از دست دادن
دلت
لبخندت
چشمهایت
دستهایت ندارم
با هر لبخندت جوان و جوانتر میمانم
به طرز عجیبی دلم لک میزند برای یک اتفاق خاص
که آن سرش مشخص است
که دستهایت در دستانم
حلقه ی عشق را به آرامی وارد انگشت دستت میکنم
و دوست داشتنمان را با فریاد عشق رسمی میکنیم…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم