🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 من و تو

(ثبت: 239680) خرداد 17, 1400 

 

جهانم تاریک می‌شود
وقتی گذشته‌ام را مرور می‌کنم
وقتی با موسیقی باد
روی شن‌های ساحل
به دنبال پروانه‌ای می‌دویدم
تو ترس پروانه را دیدی
دستان مرا دیدی
آغاز یک اسارت را دیدی

آنگاه سکوت تو
میان رقص دریا شکست
و مرغ دلم را صدا کردی
صدای تو، لبخند مرا رقصاند
و غروب
آه غروب، شب را نواخت
و عقربه‌های ساعت
به صفر سعادت نزدیک‌تر می‌شد
و درد
آه درد‌ها، پنج فصل شدند
یکی از یکی سبزتر
روی گل‌های خاکستری پیراهنم
سنجاق شده بر سینه‌ام

آه ای زندگی
آه ای غروب‌ شیرینم
کجا رفت شادی مرغ دلم؟
کجا رفت آن صدای دلنشین؟

های آرزو!
های آرزوهای کوچک من!
کجا رفت؟
برای چه رفت خاطرم از دلش؟
مگر می‌شود تصور کرد
که هیچ زمستانی، برفی را ندید؟
و هیچ کویری، آفتابی را؟

من از تنهایی حرف می‌زنم
از تنهاییِ بعد از تو
از سکوت
از سایه‌های سرگردان در خیال
از دیوار‌ها
از قاب عکسی در کنار دریا
و از احساسی، که نامم را صدا زد روی شن‌های ساحل…

آه، نمی‌دانم
آه که نمی‌دانم چه باید کرد
حالا در غیابت
در بند رویاهایت
زمزمه‌ی نام تو، لبخند مرا می‌رقصاند
اما چه سود
که ای کاش هیچ‌وقت دنبال پروانه‌ای نمی‌دویدم
تا اینگونه جهانم تاریک نمی‌شد‌…

محمدرضانعمت پور

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. محمدرضا نعمت پور

    خرداد 18, 1400

    درود بر شما
    خوشحالم از حضورتون
    و ممنون به خاطر نگاه مهربونتون
    در پناه حق

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا