🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چیست وطن؟
این نام بزرگ عشق برانگیز ..
این نشان شیرین شور آفرین ..
وطن
سرخی خونی ست که از سر دشنه ی ضحاک فرو می چکد .
و شبنم شرمی ست
بر گونه ی سیاوش از سودای سودابه !!
و آن سرودی ست در بُن چاه
که بیژن از مهر منیژه اش می سراید .
تا مگر پور دستانش مدد فرماید
وطن،
خود پوردستان است :
“رستم زابلی ”
که بی هراس از همهمه ی هاماوران
بر رخش پرخاشجو می نشیند.
یا پیاده به پابوس مرگ می رود.
تا بارگی از اشکبوس بیدادگر بستاند .
وطن،
شربتی است که آرش می نوشد
تا از چله ی سرنوشت تیری برهاند..
وطن
گرز گاوسر گودرز است
بر گرانی مغز خصم!!
شمشیر شسته به خونابه ی سیاه جامه ایست؛
که مدهوش از شراب شعوبیه
بر کرانه ی دمشق می تازد .
دشنه ای ست که از کمرگاه فیروز می خرامد
تا وضو از خون خلیفه سازد .
و نیزه ای ست که به پاس پرچم پارسیان
بر تارک توران فرو می آید .
وطن
قوت لایموتی است،
در بقچه ی آرزوهای یک تنگسیر
تا نخلستان دلوار را از اجساد اجنبیان
گورستانی سازد بی صلیب!
و فانوسی ست
فراراه جنگلیان مرتدی که از قانون شب گریخته اند .
وطن درفش کاویانی ست
تا فرودش فاجعه ی ضحاک باشد
و فرازش، بشارت فریدون.
اگر از آرمان افراسیاب کینه
و از چکمه ی چنگیز
نفرت اندر سینه دارم؛
همه از کرامات یاد وطن است!!
وطن یعنی: دشنه بردار و قتال مغول را قرائت کن
وطن یعنی شمشیر بگیر
و کینه ی کراسوس را کتابت کن!
وطن یعنی:
پیراهن پرهیز پاره کن
و زنانت را که زیور تو اَند
و کودکانت را که میوه تواَند
جملگی در آب “سند” انداز
و خود به جولانگاه اندر شو و شعری بخوان
که تو شیر خورده ی
این مام شاعرانی!!
وطن
یعنی کرکره های دفترت را پایین بکش
و سرودهای سادگی ات را بگذار سالها پس از معراجت
در سنگرهای سوسنگرد
سینه به سینه بگردانند
که خود سروده ی این مسیح مهربانی!!
وطن
یعنی نگذار خانه ی مشروطه
پامال اسبان قجر باشد..
نگذار نهال هق هق مادران هویزه
کنون درختی بی ثمر باشد..
اگر
بر چفیه ی هر بلوچ
چکامه ی بی چرای دادشاه را
با خون نوشته اند،
اگر پیراهن هر پیشمرگ کورد
کفن بی پیرایه ی اوست،
اگر بر تارک هر تُرک، تاجی از ترانه ستارخان است،
وگر زیر گام گیله مردان ، روسیان
ضجه ی احتضار خوانده اند؛
همه از
معجزات نام وطن است!!!
وطن
یعنی عبایت را به خاصه تراشت بده
کلاهت را به تاریخ..
و بگذار که از خون تو گرمابه گلستان لاله گردد .
وطن
یعنی پوستین صفاری پاره کن
و جامه ی عیاری بپوش
و بگو : ” من از پندار نیک می آیم؛
به پارسی ام بسرائید ”
وطن
چکامه ی بلند “چالدران” است
مثنوی هفتاد من “مهماندوست”
قصیده های شب ” طریق القدس”
وطن
آن غزلواره ی غمگین است
که تو آنرا مومنانه می رقصی
تا دیوان “دشت آزادگان” را سروده باشی
وطن
واپسین
راز و نیاز یک رزمنده است
زیر آسمان ” بازی دراز ” !!
وطن
یعنی چشم بگشا و
قدحی از جام غم “قادسیه” برگیر
وطن یعنی گوش بده
به نوای محزون ” نهاوند”
وطن یعنی پوریا باش
پای پیل از گِل به در آر
و خود خاک دعای مادری گمنام باش
در کارزار فردا….
اگر از ترانه ی “ترکمانچای”
مرا شرم فرا می گیرد
وگر از شاهنامه ی “باشتین” ، مرا شور
همه
از
الهامات
یاد وطن است!!
چیست وطن؟
آیا وطن من آن خاکی ست
که حدودش را با تیر آرش تخمین زدند؟
یا خود سرزمینی ست میان وسوسه ی افراسیاب
و طمع تازیان
که پدرانم پادشاهی پیشدادها را در آن
به پایکوبی برخواستند؟؟؟
و سوگ سهراب را
زیر آسمان ساده ی آن گریستند؟
آری
اینست وطن :
نامی نکو که نبرد افزار من و توست
به روز لاله خیزان !!
و نوایی در خور نژاد ما
که به پاسداشتش چه دشنه ها که بر گلوی شب ننهادیم!
و به پابوسش چه سروده ها
که بر مناره ی احساس سر ندادیم؟
آری
این ست وطن :
زادبوم من!!
زی سرای تو !!…….
هفتم مهرماه 1388 عسلویه
قبل تر نیز گفته بودم که این دلسروده را شعر نمی دانم . شاید اگر به زبان امروز مانا سروده می شد می توانست به شعر برسد . دلنوشته ایست در پاسخ به سوال دختر دوساله ام که نامش را وطن گذاشتم و پرسید وطن چیه ؟؟ و در ۸ سالگی ( ۱۳۹۴ ) هم با خودم دکلمه اش کرد و اولین تجربه اش بود .
روی ارتفاع کار می کردم در نیروگاه گازی بیدخون رو به خلیج فارس بودم آمدم پایین و این خطها را در جوابش نوشتم که روزی قد بکشد و بخواند . اما حرف مهمترم اینست که تفاوتی نمی کند که چه تعریفی از وطن داریم ، در هر حال ( حب الوطن من الایمان )
.. منظور اینه هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقققتتتتت وطنتان را تنها نگذارید وگرنه وطنتان می میرد.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (18):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (28):
بهمن 12, 1401
200سال از حمله اعراب به ایران می گذشت زبان فارسی رفته رفته از مدارس و مکاتبات دیوانی حذف و به جای آن زبان عربی اجباری و تعلیم داده می شد.
خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خود را مدیون ایرانیان می دانستند با تکبر و غرور خاصی ایرانیان مسلمان را والی خوانده و از هیچگونه ظلم و ستمی بر آنان کوتاهی نمی کردند.
در سیستان خشک سالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بی رحمانه خراج و مالیات سنگینی را از دهقانان و بازرگانان طلب کرده و به سوی بغداد می فرستادند تا صرف خوشگذرانی خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان برمی خیزد…(یعقوب لیث صفاری)
او با گردآوری دلاوران سیستان و دیگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه می پردازد و تمامی سیستان و خراسان تا ماورانهر و مازندران و گیلان و ری و اصفهان و فارس و کرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند.
یعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان فارسی دری را رایج می کند (در دفاتر دیوانی وحکومتی) تا بعدها ما شاهد ظهور عارفان و شاعران بسیاری در فرهنگ وادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه در رونق وگسترش زبان پارسی پاسداری کردند.
اگر یعقوب لیث صفاری چنین کار عظیمی برای زبان و ادب پارسی انجام نمی داد کشور ما هم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا عرب زبان بودند.
خلیفه که تجربه برافتادن خاندان بنی امیه به دست ایرانیان را داشت ، هراسان پیکی به سوی یعقوب می فرستد و می گوید تمامی نقاطی که در ایران تصرف کردید از آن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید.
یعقوب لیث صفاری نان و پیاز و شمشیری را در یک سینی می گذارد و در پاسخ به خلیفه چنین می گوید :
تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و در مقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم غذای من ساده است نان و پیاز ولی پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هر چند خود را خلیفه مسلمین بخوانی این شمشیر است.
تا اینجای کار را همه در دو قرن سکوت و کتابهایی از این دست خواندیم . اگر تاریخ سیستان را خوانده باشید ، جایی نویسنده ” محمد بن وصیف سکزی ” را اولین شاعر پارس زبان می داند :
( اول شعر پارسی اندر عجم او گفت و پیش از او کسی نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن پیش ایشان به رود بازگفتندی به طریق خسروانی و چون عجم بر کنده شدند و عرب آمدند شعر میان ایشان به تازی بود …”
در واقع مورخان معتقدند که به دستور یعقوب ، محمد بن وصیف شعر پارسی گفته :
پس از آنکه یعقوب لیث صفاری، در سال ٢۵۱ هجری قمری، خوارج را شکست داد، شاعران به رسم زمانه شعر به عربی در ستایش او سرودند. یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت». در این هنگام، محمد بن وصیف او را به زبان فارسی ستایش کرد . که ابتدای آن شعر چنین است :
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگ بند وغلام
اما چرا این توضیحات را نوشتم
به این دلیل :
وطن
یعنی پوستین صفاری پاره کن
و جامه ی عیاری بپوش
و بگو : ” من از پندار نیک می آیم؛
به پارسی ام بسرائید ”
در دکلمه ی کار که البته زحمت پیوست آن با مدیر نازنین سایت افتاد ، وطن دخترم این قسمت را دوبار می خواند . بار اول شل خواند که با ایما و اشاره بهش فهماندم باید محکم تر و حماسی تر بخواند . که دوباره تکرارش کرد . وطن من البته فکر می کرد که این شعر در وصف اوست و در سن ۸ سالگی درکی که ما از وطن داریم ، قطعا نداشته . اما با توجه به سن و سالش فکر می کنم تجربه ی موفقی داشت .
از دوستانی که کامنت نوشتند بی نهایت سپاسگذار هستم . و به دلایلی تا یکی دو روز دیگر قادر به فعالیت در سایت نیستم و به زودی البته پاسخ محبت عزیزان را خواهم داد .
پاسخ
بهمن 26, 1401
سلام جناب مانا هم شعر و هم توضیحات شما عالی بود
دستتون درد نکند
پاسخ
بهمن 27, 1401
دست آدمی چون مانا از نوشتن درد نخواهد کرد ، تا زمانی که حضرات نازنینی چون شما به تهنیت و تسلیت در این صفحه حاضرند . 🌹🌹
پاسخ
بهمن 27, 1401
درود بر مانای عزیز….. اصلا در وطن دوستی شک ندارم اما مانا جان مرزهای فیزیکی، ایدئولوژیک، نژاد، زبان، قومیت ووو از اصلیترین عامل تفرقه و کشتار انسانها به دست همدیگر بوده و هست آنزمان که انسان کوچ نشین بود منفعت نهفته در مرفولوژی زمین برای همه قابل انتفاع بود ولی بعدها بهترین چراگاهها توسط قبایل زور دار مصادره شد و اولین جرقه های نزاع زده شد به ترتیب وجود منفعت و الزام به قوی شدن به تشکیل جوامع یکجا نشین بدوی و بعدا ایجاد شهر و کشور منتهی شد حالا آیا این عدالت است که به دلیل ارثیه ای سرزمینی مانند اروپا فقط مختص اروپایی ها باشد و مثلا مردمان نیجر هم به دلیل ارثیه ای تا ابد محکوم به زیستن در آن شرایط جغرافیایی نامطلوب شوند؟؟ آیا این عدالت با ذات بشری که داعیهٔ رحمانیتی دارد سازگارست؟؟ یا اومانیسم خواهد توانست در آینده راهی بیابد به هر حال امروز از این نظر ما با همان مشکلات دنیای سایر پستانداران یعنی نزاع برای توسعه یا حفظ قلمرو مواجهیم و اگر نجنگیم آواره ایم ولی چه تعداد از رانده شدگان و مصیبت زدگان جهان سومی را اروپا و آمریکا پذیرفتند و ضمن ایجاد زمینهٔ ترقی برایشان از استعداد آنها نهایت استفاده را می برند لحظه ای فکر کنیم که اگر ناسیونالیسم نژادی و سرزمینیشان حاد باشد آیا با این مهاجرین کنار خواهند آمد؟؟ بنظرم انسان آهسته آهسته قید مرزها را هم خواهد زد دهکدهٔ جهانی به پیروزی تفکر تساهل و تسامح خواهد انجامید و ارزش نوپدید حقوق بشر یا نوع دوستی جهان را از هر حیث مرز زدایی خواهد کرد
پاسخ
بهمن 28, 1401
استاد عزیز اتفاقا در این نگرش با حضرتعالی همسو هستم . از بچگی همه ی مردمان و همه ی سرزمینها را دوست داشته و دارم و حتا روی دستم یک تاتوی قدیمی ست که عدد شش میلیارد نوشته شده که جمعیت کره ی زمین در آن زمان بوده است . راستی نوشتید نیجر ؟ احتمالا اردیبهشت آنجا باشم
پاسخ
بهمن 10, 1401
سلام و درود و خداقوت
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام
سوالی از جنابتان داشتم : آیا قالب سروش که البته بنده به کم و کیف آن مسلط نیستم ، موضوعات حماسی را هم می تواند ساپورت کند ؟ و نمونه ای از سروش حماسی هست ؟
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام و درود و سپاس تان
بله، محدودیتی در موضوعات شعر سروش نیست هرچند ممکن است برخی موضوعات با آن تناسب بیش تری داشته باشد.
سروش حماسی؟
در حال حاضر، حضور ذهن ندارم. شاید سروش حماسی داشته باشیم؛ شاید هم هنوز سروشی حماسی سروده نشده باشد. امید که دوستان و ازجمله جناب تان سروش حماسی هم بسرایید!
فراوان سپاس
پاسخ
بهمن 10, 1401
لذت بردم
واقعا عالی بود
درود بر اندیشه بی بدیل شما بزرگوار 🌸🌸🌸👏
پاسخ
بهمن 15, 1401
ممنونم از شما
و تا اینجا که آمده ای بخشی از سنگفرش راه ، دیدگان همین شاعر بوده که پای بر آن گذاشتی . مقدمت گل باران
پاسخ
بهمن 10, 1401
سلام و درودها مانا
عالی است و پر از ورق زدن برگهای تقویم تلخ و شیرین این وطن
باشد روزی بر تارک تاریک این سرزمین خورشید روشنایی و امید بتابد
گوهر وجودت مصون از تلخی روزگار
صمنن وطن را از جانبم ببوس و البته تمنا😘😘❤
پاسخ
بهمن 15, 1401
وطن و تمنا هردو دستبوس شما هستند . روی گونه ی چپ وطن یه ماه گرفتگی خیلی کوچیک هست که بهش می گفتم این جای بوس فرشته ها بوده وقتی خواستند تو رو بیارن کره ی زمین
نکنه خودت همون فرشته بودی ؟😅😅
پاسخ
بهمن 16, 1401
سلام شیخ
من فرشته بودن فقط بالهایم سوخت افتادمپایین 😅😅😁
پاسخ
بهمن 10, 1401
ونیزوطن یعنی یک شعر،که ازجان برآید ودردل ممزوج گردد وروح شاعرآن راصیقل داده باشد وچون برآیدبی گمان بردل وجان وروح مخاطب اثرنماید.
وبهترین دل سروده،وطن است وبرترین عشق هم میهن ،وهمینست که معشوق رایک عاشق باشد ومیهن رابیشمار،ودیگرآنکه اگرجان راببازد،معشوق رایکی ومیهن رابسیاری.
بسیارگیراوشیوابوددرعین خلوص دراحساس.🌷🌷🌷🌳
پاسخ
بهمن 15, 1401
مانی معتقد بود که روشنی و تاریکی اکتسابی نیستند و ذاتی هستند . یعنی برخی افراد از جنس نور و برخی از تاریکی هستند . و البته همه با این نظر توافق نداشتند و برخی اصحاب نور و ظلمت را مختار به انتخاب می دانستند . حالا چه روشن بودن اکتسابی باشد چه ذاتی ، در اینکه شما هم خود روشن هستید و هم جنستان از روشنی ست ، شک ندارم
پاسخ
بهمن 10, 1401
سلام درود بر وطن و کشتیبانش که به سوی قله ها می برد
جهان کشور من خدا شاه من
نداند جز این جان آگاه من
پاسخ
بهمن 10, 1401
جهان کشور من خدا شاه من
نداند جز این جان آگاه من
به به 🌱👌👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام
و آیا پدر معنوی ما پاپتی ها فکر می کند آیا این وطن را راه نجاتی هست ؟ و آن چگونه طریقی ست ؟
پاسخ
بهمن 15, 1401
خوش آمدی و هرچند ” زانکه کشتی غرق این گردابهاست ” ، باری خوشبینی شما خود نعمتی ست و تسلیتی
پاسخ
بهمن 10, 1401
وطن یعنی کمک بر این و بر آن
وطن یعنی یمن ، سوریه، لبنان
درود بر مانای گرامی
شعری جناب همایون حسینیان داره به این شکل:
وطن یعنی…..
اگه تو گوگل سرچ کنی حتما پیدا میشه
و بسیار جالب و شنیدنی
موفق باشید 🌷🌷
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام
اگر گوگلی مانده باشد ، حتمن سرچ خواهم کرد
سپاس فراوان
پاسخ
بهمن 11, 1401
وطنم
ای شکوه با پرجا ..
🌿🌿🌿🌿🌿
درود بر شما جناب مانا
چقدر عالی ست این دلنوشته که خود شعری ست دل انگیز در سرود وطن
واژه واژه ی این اثر فاخر قصه ی پر غصه ی فروزان پر افتخار وطن ست که بر صفحه ی تاریخ پرتو افشانی میکند . وطن ، مادری ست که فرزندانش برای صیانت و تعالی او از جان شیرین می گذرند تا وطن زنده بماند . وطن هر گز نمی میرد
چون همواره پرچم بلند بالای وطن بر دوش یکی از فرزندان دلیرش در اهتزاز ست
که نام بلند آوازه ی آنها در این اثر بشکوه به زیبایی تمجید شده است
دست مریزاد ها دارید استاد گرامی جناب مانا
زنده باشید به مهر و عشق وطن
وطن یعنی عشق
وطن یعنی زندگی
💐🙏❤️
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام و البته پوزش از دیرکردم و از سستی سروده ای که ارسال نمودم و دوستان خطاپوشی کردند . سوالی از حضرتتان داشتم ، اینکه چرا غیر از فردوسی در ادبیات کلاسیک ما ، وطن زیاد ممدوح نبوده است؟
پاسخ
بهمن 11, 1401
سلام و درود🌹
پاسخ
بهمن 15, 1401
بهار را گفتند با یک گل نمی آید
اما این گلی که شما آوردید بهار را در این صفحه مکرر نمود
سپاس فراوان
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام مانا جان
قلب بابا طارق
عزیز جان
میلاد مرد میدان عشق و عشق و عشق و روز مرد بر شما مرد بزرگ مبارک
در پناه خدا شاد و سلامت باشی و کامیاب🌱🌹🌻👌👌👌👌🌻🌹🌱
پاسخ
بهمن 15, 1401
سلام
به این واژه زار سوخته خوش آمدید 🌷🌷
پاسخ
بهمن 15, 1401
درود ها مانا مانا باشید که بس دلنشین و زیباست وطن چون مادر است وجان فدایش
پاسخ
بهمن 15, 1401
نه فقط مادر
که بسیاری از خوبیهای جهان زنانه هستند و این خود حدیث مفصل است
سپاس از قدمی را رنجه کردید
پاسخ
بهمن 26, 1401
سلام مجدد بر مانای عزیز
سپاسم را برای باز نشر این اثر شگرف و شوق انگیز بپذیر.
این شعر زیبایت خود دیوانی ست که به ده ها دیوان شعر می چربد.
شعور ، دانش، عشق به وطن باعث شده است این شاهکار آفریده شود.
از دختر عزیزم بابت همراهی با پدر سلحشورش تشکر می کنم.
در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌👌👌👌🌱
پاسخ
بهمن 27, 1401
این پروفایل جدید شما به شدت باسخاوت است که چنین فرح می آفریند و آرامش می بخشد . به راستی که نمی توان جز این چهره ی ملایم و خواستنی ، تصور دیگری از پدر داشت . از حضور مجددتان تشکر می کنم
پاسخ
بهمن 26, 1401
با درود بشما دوست عزیزم.
دوستی تان را افتخاری ست بی انتها ، شاگردی وطن پرستانه گی شما را مفتخرم و هم رزمی تان را میستایم به حضور دلگرم کننده تان در گرو بودن و حاضران بزرگی چون بانو آهن و غیره . حضورتان همیشه مستدام
پاسخ
بهمن 27, 1401
یادم هست سال ۸۱ یعنی زمانی که سرباز بودم یه شعر کوتاه داشتم که نام ادریس را آورده بودم:
مرگ من در نهایت توست
در آن ناکجاآباد
که سوزن را از ادریس باز پس گرفتند ..
پاسخ
بهمن 28, 1401
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بهمن 28, 1401
درودو سپاس و باز هم سپاس بر مانای همیشه مانا و
دلنگران ایران و فرهنگش از اینکه قبلا اسمم نقش بسته بودو از کامنت خبری نبود حضور مهمان ناخواسته ای باعث شد که نتوانم کارتان را تا انتها بخوانم و بعدش هم بیماری شناسنامه ای باعث گردید که موفق به باز گشت مجدد نشوم
الحق که کارهایتان باارزش است و دستمریزاد دارد و پشتکارتان نیز ستودنی است
بخصوص که صفحه ی شما محل تبادل نظر و ارایه دیدگاهای مختلف نیز می باشد و خواندش خیلی محسنات دارد و دارای بار آموزش نیز می باشد که این خرد نیز در حد توانم بهره می برم
بودنت در این سایت نیز یکی از نعمتهای الهی است
داغتان را نبینم و نویسا و مانا باشید
🙏🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
بهمن 30, 1401
عرض ادب رفیق نازنین
عذرخواهم بابت تاخیر در پاسخ کامنت با ارزش تان
ارسال شعر جدید باعث شد از شعر پیشین غافل شوم
پاسخ
اسفند 12, 1402
درود بر جناب مانا و شاهکارش
و چه افتخاری میکند وطن خانم به داشتن همچین پدری.
سر تعظیم فرود می آورم و سالها سربلندی و افتخارآفرینی برایتان آرزو میکنم.
در کنار عزیزانتان با عشق، شاد و سلامت بمانید.👏👏👏👏👏👏👏💐💐💐
پاسخ
اسفند 12, 1402
خوش آمدید هم وطن عزیز
به قول مرحوم مشیرالدوله: دریغ است ایران بیش از این ویران شود
پاسخ
بستن فرم