🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نیمه شب مثل یک کابوس
میچکد از درو دیوار
حجم سنگین دردی که
کنج مغزم شده بیدار
میخزم بین تنهاییم
توی آغوش زانوهام
بین شعری که جان داده
روی تابوت بازوهام
توی سلفی تنهاییم
* فید لبخند ماتی که
اوغ زدن روی این مصرع
تف به فریاد کاتی که
عمق فکرم کویری محض
زندگی سهم مردم شد
مطمئنم که این جا هم
حق من ناگهان گم شد
پشت اسمم دری مخفیست
رو به پاییز تنهایی
سوی باغی پر از سیب و
خواب آرام و رویایی
مینشینم کنارت شعر
عین آغوش یک مردی
توی مشتت بغل داری
شک ندارم که نامردی
*********************
* فید : واضح و یا تار شدن تصویر
*** استاد عزیزم جناب حیدر میرانی بزرگوار بابت آموزشها و زحمات بی دریغتون بسیار سپاسگزارم.
واقعا جبران زحماتتون غیرممکنه. خیلی ممنونم و امیدوارم یک روز بتونم ذره ای از محبتهاتونو جبران کنم.
در پناه حق همیشه شاد و پیروز باشید
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (12):