🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رویت شده ای ماه من و عید صیام است
دیدار رُخ غیر تو بر دیده حرام است
گو شمع نیارید در این جمع که امشب
در محفل ما ماه رُخ دوست تمام است
آنقدر مرا مست کنید از لب لعلش
تا آنکه ندانم ره میخانه کدام است
ما دلشدگانیم و دل از خویش بریدیم
تا عکس رُخ یار در آیینه ی جام است
گفتم به سر کوی تو آییم ، غزالی
چون فلسفه ی عشق فقط عیش مدام است
زیبایی تو جلوه ی هر واژه به شعر است
تعریف جمال تو خودِ حُسن کلام است
روشن شده یعقوب نگاهم ز شمیمی
کز عطر تنت یوسف کنعان به مشام است
تا دست فشانیم و به دف ضرب بگیریم
شبگرد بگو گردش ایام به کام است
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
شهریور 8, 1402
سلام محمدرضاجان ، به گمانم از بعد لهجه و ریتم و صناعت ، شعر به شعر بهتری می شوی
هرچند این غزل در قافیه و ردیف و نوع گویش تازگی نداشت و پیشتر هم از این دست کم نخوانده ایم . توصیه ام این است نگاهی به غزلهای جدیدتر بندازید
پاسخ
شهریور 9, 1402
شاعر ارجمند
ادیب فرهیخته
مهرداد جان نازنین
سپاس از دقت نظر شما
سپاس که مهرت را از من دریغ نمی کنی
چنین خواهم کرد که فرمودی
سپاس
پاسخ
بستن فرم