🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
می کند چشم نوازی ، سر گیسوی بلندش
به شکار آمد و افتاده دل من به کمندش
می کنم جهد و تکاپو ، نه که خود را برهانم
تا شود تنگ تر این حلقه ی گیسوی بلندش
کاش از چشم نیافتد ، سر و بازوی ضعیفم
کاش صیدی بشوم باب دل دیر پسندش
من همه محو تماشای همان صورت ماهم
که شده خیره به چشم سیه اسب سمندش
او که از عشق به جانم شرری تازه فکنده
خواسته تا که بسوزد ، دل عاشق چو سپندش
کیمیایی که چنین وصف کند شاعر شبگرد
دل من تاب ندارد که ببوسد لب قندش
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
مرداد 30, 1402
سلام و درود بر شما
بسیار زیباست
پاسخ
شهریور 2, 1402
ماه بانوی سرزمینم
سلام
سپاس از لطف و محب شما
به مهر خواندید و زیبا دید
سپاس
پاسخ
بستن فرم