🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

الحكایة و التمثیل : بود مجنونی چو در کار آمدی

(ثبت: 186206)

بود مجنونی چو در کار آمدی

گاه گاهی سوی بازار آمدی

در نظاره آمدی حیران و مست

چست بگرفتی سر بینی بدست

آن یکی گفتش که ای شوریده دین

بینی از بهر چه میگیری چنین

گفت این شمغندی بازاریان

سخت میدارد دماغم را زیان

گفت در بازار پس کم کن نشست

گفت نتوان چون مهم کاریم هست

جمله آن خواهم که بینم روز روز

مردم بازار را در تفت و سوز

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا