🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

الحكایة و التمثیل : خلق از حجاج بسیاری گریست

(ثبت: 186640)

خلق از حجاج بسیاری گریست

زانکه با او کس نمییارست زیست

جمله را خواند آن زمان حجاج و گفت

از شما من راز نتوانم نهفت

خویشتن را بنگرید ای مردمان

تا چه بد خلقید حق را این زمان

کو چو من خلقی برون آورده است

بر سر جمله مسلط کرده است

ظلم و عدل و زشت و خوب و کفر و دین

از جهان عقل میخیزد یقین

گر چهان عقل را بر هم نهی

ذرهٔ‌عشقش کند دستی تهی

عشق را جان صرف کردی محو گیر

عقل را چون صرف خواندی نحو گیر

چون زعین عشق گردی دردناک

پاک گردی پاک از اوصاف پاک

چون نماند در ره عشقت صفات

ذات معشوقت دهد بی تو حیات

لاجرم تا یک نفس باشد ترا

هستی معشوق بس باشد ترا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا