🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

الحكایة و التمثیل : دید روزی بوسعید دیده ور

(ثبت: 186232)

دید روزی بوسعید دیده ور

مبرزی پرداخته در رهگذر

پس عصا در سینه زد آنجایگاه

همچنان میبود و میکرد آن نگاه

هرکه آن میدید انکاریش بود

خاصه منکر بود و بسیاریش بود

کرد آخر یک مرید از وی سئوال

خواست از سلطان حالت کشف حال

شیخ گفتش چون نجاست دیده شد

پس عجب رمزی ازو بشنیده شد

گفت من صد گونه نعمت بودهام

هم بقوت هم بهمت بودهام

هم رسیده بودم از درگاه حق

هم مهلل آمدم در راه حق

بود رنگ و لذت و بویم بسی

خواستندی صحبت من هر کسی

یک زمان چون با تو صحبت داشتم

آن همه سلطان سری بگذاشتم

باز افتادم ز صد طاعت ز تو

این چنین گشتم بیک ساعت ز تو

صحبت تو این چنین زیبام کرد

هم نجس هم شوم هم رسوام کرد

گر چنینی مرد نعمت خواره تو

آن من خود رفت ای بیچاره تو

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا