🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

الحكایة و التمثیل : زین گدائی بر ایاز آشفته شد

(ثبت: 186037)

زین گدائی بر ایاز آشفته شد

این سخن در پیش سلطان گفته شد

پیش خویشش خواند حالی شهریار

گفت ازین پس با ایازت نیست کار

گر بود کاریت بیم کشتن است

تو نمیدانی کایاز آن من است

مرد گفت ای پادشاه حق شناس

گر ازان تست این ساعت ایاس

عشق نیست آن تو من اکنون شدم

عشق بردم وز میان بیرون شدم

گر کنی از وی فراقی حاصلم

چون توانی برد عشقش از دلم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا