🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

الحكایة و التمثیل : مرگ را مردی بجان مشتاق شد

(ثبت: 186399)

مرگ را مردی بجان مشتاق شد

پیش خواجه بوعلی دقاق شد

گفت من از دست شیطان رجیم

می ندارم ذرهٔ از مرگ بیم

هر دمم جان گوئیا شیطان برد

مرگ نیکوتر بود گر جان برد

خواجه گفت ای چاره خواه نیکبخت

در سرایت از میان بر کن درخت

تا برو گنجشگ ننشیند دگر

بی درختت دیو کی بیند دگر

تا درونت آشیان دیو هست

دایمت ازدیو سر کالیو هست

چون بسوزی آشیان دیو پاک

دیو را با تو چه کار ای دردناک

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا