🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۱۳ – عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز

(ثبت: 203128)

گفت عاشق امتحان کردم مگیر

تا ببینم تو حریفی یا ستیر

من همی دانستمت بی‌امتحان

لیک کی باشد خبر هم‌چون عیان

آفتابی نام تو مشهور و فاش

چه زیانست ار بکردم ابتلاش

تو منی من خویشتن را امتحان

می‌کنم هر روز در سود و زیان

انبیا را امتحان کرده عدات

تا شده ظاهر ازیشان معجزات

امتحان چشم خود کردم به نور

ای که چشم بد ز چشمان تو دور

این جهان هم‌چون خرابست و تو گنج

گر تفحص کردم از گنجت مرنج

زان چنین بی‌خردگی کردم گزاف

تا زنم با دشمنان هر بار لاف

تا زبانم چون ترا نامی نهد

چشم ازین دیده گواهیها دهد

گر شدم در راه حرمت راه‌زن

آمدم ای مه به شمشیر و کفن

جز به دست خود مبرم پا و سر

که ازین دستم نه از دست دگر

از جدایی باز می‌رانی سخن

هر چه خواهی کن ولیکن این مکن

در سخن آباد این دم راه شد

گفت امکان نیست چون بیگاه شد

پوستها گفتیم و مغز آمد دفین

گر بمانیم این نماند همچنین

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا