🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۱۸ – حکایت بر سبیل تمثیل

(ثبت: 161799)

زنگی‌ای روی چون در دوزخ

بینی‌ای همچو موری مطبخ

ننمودی به پیش رویش زشت

لاف کافوری ار زدی انگشت

دو لبش طبع‌کوب و دل رنجان

همچو بر روی هم دو بادنجان

دهنش در خیال فرزانه

فرجه‌ای در کدوی پردانه

دید آیینه‌ای به ره، برداشت

بر تماشای خویش دیده گماشت

هر چه از عیب خود معاینه دید

همه را از صفات آینه دید

گفت: «اگر روی بودی‌ات چون من،

صد کرامت فزودی‌ات چون من

خواری تو ز بدسرشتی توست!

بر ره افگندنت ز زشتی توست!»

اگرش چشم تیزبین بودی

گفت و گویش نه اینچنین بودی

عیب‌ها را همه ز خود دیدی

طعن آیینه کم پسندیدی

مرد دانا به هر چه درنگرد

عیب بگذارد و هنر نگرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا