🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

بخش ۴۵ – قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم

(ثبت: 161225)

شب علی موفق آن شه دین

رفت در خواب سوی خلد برین

دید شخصی لطیف و پاک سرشت

ایستاده به رهگذار بهشت

یک به یک را به چهره می نگرد

ره رد و قبول می سپرد

سعدا را به خلد می خواند

اشقیا را ز خلد می راند

بعد ازان دید با خدادانی

دو فرشته نشسته بر خوانی

می نهندش ز طیبات جنان

از چپ و راست لقمه ها به دهان

بعد ازان با هزار جاه و جمال

یافت ره در سرادقات جلال

دید در زیر عرش حیرانی

از دو عالم فشانده دامانی

کرده در جلوه گاه وحدت جای

دوخته دیده در شهود خدای

ننهد دیده شهود به هم

ندهد پشت استقامت خم

گفت با خویشتن در آن دل شب

که کیانند این سه تن یارب

هاتفی گفت این که مشعوف است

به شهود خدای معروف است

که ز امید و بیم فارغ و فرد

به محبت پرستش حق کرد

وان دو تن را که دیدی از اول

بشر حافی و احمد حنبل

جامی از هر چه هست بگسل بندو

واندر آن یار دل گسل دل بند

بو که حکم کما تعیش تموت

دهدت بعد مرگ از وی قوت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا