🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

حکایت پیرزنی که از شیخ مهنه دعای خوشدلی خواست : گفت شیخ مهنه را آن پیرزن

(ثبت: 181174)

گفت شیخ مهنه را آن پیرزن

دلخوشی را هین دعایی ده به من

می‌کشیدم بی‌مرادی پیش ازین

می‌نیارم تاب اکنون بیش ازین

گر دعای خوش دلی آموزیم

بی‌شک آن وردی بود هر روزیم

شیخ گفتش مدتی شد روزگار

تا گرفتم من پس زانو حصار

اینچ می‌خواهی، بسی بشتافتم

ذره‌ای نه دیدم و نه یافتم

تا دوا ناید پدید این درد را

خوش دلی کی روی باشد مرد را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا