🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

حکایت : یکی گربه در خانهٔ زال بود

(ثبت: 165845)

یکی گربه در خانهٔ زال بود

که برگشته ایام و بدحال بود

دوان شد به مهمان سرای امیر

غلامان سلطان زدندش به تیر

چکان خونش از استخوان، می‌دوید

همی گفت و از هول جان می‌دوید

اگر جستم از دست این تیر زن

من و موش و ویرانهٔ پیرزن

نیرزد عسل، جان من، زخم نیش

قناعت نکوتر به دوشاب خویش

خداوند از آن بنده خرسند نیست

که راضی به قسم خداوند نیست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا