🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار بوستان
عنوان شعر خوانش نظرات
سر آغاز : به نام خدایی که جان آفرید 174
فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام : کریم السجایا جمیل الشیم 170
حکایت : حکایت کنند از بزرگان دین 290
سر آغاز : شنیدم که در وقت نزع روان 203
حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست : ز دریای عمان برآمد کسی 220
در سبب نظم کتاب : در اقصای گیتی بگشتم بسی 200
گفتار اندر بخشایش بر ضعیفان : نه بر حکم شرع آب خوردن خطاست 127
ابوبکر بن سعد بن زنگی : مرا طبع از این نوع خواهان نبود 211
محمد بن سعد بن ابوبکر : اتابک محمد شه نیکبخت 253
در معنی شفقت بر حال رعیت : شنیدم که فرماندهی دادگر 1136
حکایت در شناختن دوست و دشمن را : شنیدم که دارای فرخ تبار 157
گفتار اندر نظر در حق رعیت مظلوم : تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه 134
هم در این معنی : خبر یافت گردن‌کشی در عراق 407 1
حکایت در معنی شفقت : یکی از بزرگان اهل تمیز 2266 1
حکایت اتابک تکله : در اخبار شاهان پیشینه هست 173
حکایت ملک روم با دانشمند : شنیدم که بگریست سلطان روم 158
حکایت مرزبان ستمگار با زاهد : خردمند مردی در اقصای شام 147
گفتار اندر نگه داشتن خاطر درویشان : مها زورمندی مکن با کهان 147
حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی : چنان قحط سالی شد اندر دمشق 3250 5
حکایت : شبی دود خلق آتشی برفروخت 228
اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن : خبرداری از خسروان عجم 722
صفت جمعیت اوقات درویشان راضی : مگو جاهی از سلطنت بیش نیست 118
حکایت برادران ظالم و عادل و عاقبت ایشان : شنیدم که در مرزی از باختر 127
حکایت عابد و استخوان پوسیده : شنیدم که یک بار در حله‌ای 1274
گفتار اندر نکوکاری و بد کاری و عاقبت آنها : نکوکار مردم نباشد بدش 105
حکایت شحنه مردم آزار : گزیری به چاهی در افتاده بود 163
حکایت حجاج یوسف : حکایت کنند از یکی نیکمرد 163
در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان : الا تا بغفلت نخفتی که نوم 110
گفتار اندر بی‌وفائی دنیا : جهان ای پسر ملک جاوید نیست 101
حکایت در این معنی : یکی را حکایت کنند از ملوک 939
در تغیر روزگار و انتقال مملکت : شنیدم که در مصر میری اجل 138
حکایت قزل ارسلان با دانشمند : قزل ارسلان قلعه‌ای سخت داشت 149
حکایت : چو الپ ارسلان جان به جان‌بخش داد 172
حکایت مأمون با کنیزک : چو دور خلافت به مأمون رسید 140
حکایت پادشاه غور با روستایی : شنیدم که از پادشاهان غور 198
حکایت درویش صادق و پادشاه بیدادگر : شنیدم که از نیکمردی فقیر 377
حکایت در معنی خاموشی از نصیحت کسی که پند نپذیرد : حکایت کنند از جفا گستری 147
حکایت زورآزمای تنگدست : یکی مشت زن بخت روزی نداشت 133
گفتار اندر نواخت لشکریان در حالت امن : دلاور که باری تهور نمود 126
گفتار اندر رای و تدبیر ملک و لشکر کشی : همی تا برآید به تدبیر کار 135
گفتار اندر تقویت مردان کار آزموده : به پیکار دشمن دلیران فرست 117
گفتار اندر دلداری هنرمندان : دو تن، پرور ای شاه کشور گشای 94
گفتار اندر حذر کردن از دشمنان : نگویم ز جنگ بد اندیش ترس 130
گفتار اندر دفع دشمن به رای و تدبیر : میان دو بد خواه کوتاه دست 123
گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روی عاقبت اندیشی : چو شمشیر پیکار برداشتی 114
گفتار اندر حذر از دشمنی که در طاعت آید : گرت خویش دشمن شود دوستدار 221
گفتار اندر پوشیدن راز خویش : به تدبیر جنگ بد اندیش کوش 131
سر آغاز : اگر هوشمندی به معنی گرای 1902 1
گفتار اندر نواخت ضعیفان : پدرمرده را سایه بر سر فکن 155
حکایت ابراهیم علیه‌السلام : شنیدم که یک هفته ابن‌السبیل 141
گفتار اندر احسان با نیک و بد : گره بر سر بند احسان مزن 519
حکایت عابد با شوخ دیده : زبان دانی آمد به صاحبدلی 150
حکایت ممسک و فرزند ناخلف : یکی رفت و دینار از او صد هزار 127
حکایت : بزارید وقتی زنی پیش شوی 171
حکایت : شنیدم که پیری به راه حجاز 163
حکایت : به سرهنگ سلطان چنین گفت زن 129
حکایت کرم مردان صاحبدل : یکی را کرم بود و قوت نبود 150
حکایت : یکی در بیابان سگی تشنه یافت 329
گفتار اندر گردش روزگار : تو با خلق سهلی کن ای نیکبخت 156
حکایت : یکی سیرت نیکمردان شنو 452
حکایت در معنی رحمت بر ضعیفان و اندیشه در عاقبت : بنالید درویشی از ضعف حال 262
گفتار اندر ثمره جوانمردی : ببخش ای پسر کآدمی زاده صید 556 1
حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان : به ره در یکی پیشم آمد جوان 630
حکایت درویش با روباه : یکی روبهی دید بی دست و پای 151 3
حکایت : شنیدم که مردی است پاکیزه بوم 635
حکایت حاتم طائی و صفت جوانمردی او : شنیدم در ایام حاتم که بود 143
حکایت در آزمودن پادشاه یمن حاتم را به آزاد مردی : ندانم که گفت این حکایت به من 142
حکایت دختر حاتم در روزگار پیغمبر(ص) : شنیدم که طی در زمان رسول 388
حکایت حاتم طائی : ز بنگاه حاتم یکی پیرمرد 768
حکایت : یکی را خری در گل افتاده بود 506
حکایت : شنیدم که مغروری از کبر مست 183
حکایت : یکی را پسر گم شد از راحله 458
حکایت : ز تاج ملک زاده‌ای در ملاخ 129
حکایت پدر بخیل و پسر لاابالی : یکی زهرهٔ خرج کردن نداشت 149
حکایت : جوانی به دانگی کرم کرده بود 203
حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت : کسی دید صحرای محشر به خواب 153
حکایت : شنیدم که مردی غم خانه خورد 111
سر آغاز : خوشا وقت شوریدگان غمش 311
تقریر عشق مجازی و قوت آن : تو را عشق همچون خودی ز آب و گل 358
در محبت روحانی : چو عشقی که بنیاد آن بر هواست 141
حکایت در معنی غلبه وجد و سلطنت عشق : یکی شاهدی در سمرقند داشت 190
حکایت در معنی تحمل محب صادق : شنیدم که وقتی گدا زاده‌ای 208
حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن : یکی تشنه می‌گفت و جان می‌سپرد 125
حکایت در معنی اهل محبت : شنیدم که بر لحن خنیاگری 172
حکایت صبر و ثبات روندگان : چنین نقل دارم ز مردان راه 160
حکایت : شنیدم که پیری شبی زنده داشت 208
حکایت : یکی در نشابور دانی چه گفت 124
حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد : شکایت کند نوعروسی جوان 232
حکایت : طبیبی پری چهره در مرو بود 213
حکایت در معنی استیلای عشق بر عقل : یکی پنجهٔ آهنین راست کرد 208
حکایت در معنی عزت محبوب در نظر محب : میان دوعم زاده وصلت فتاد 283
حکایت مجنون و صدق محبت او : به مجنون کسی گفت کای نیک پی 163
حکایت سلطان محمود و سیرت ایاز : یکی خرده بر شاه غزنین گرفت 169
حکایت : قضا را من و پیری از فاریاب 837
گفتار در معنی فنای موجودات در معرض وجود باری : ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست 136
حکایت دهقان در لشکر سلطان : رئیس دهی با پسر در رهی 128
حکایت : به شهری در از شام غوغا فتاد 141
حکایت صاحب نظر پارسا : یکی را چو من دل به دست کسی 104
گفتار اندر سماع اهل دل و تقریر حق و باطل آن : اگر مرد عشقی کم خویش گیر 145
حکایت : شکر لب جوانی نی آموختی 164
حکایت پروانه و صدق محبت او : کسی گفت پروانه را کای حقیر 329
مخاطبه شمع و پروانه : شبی یاد دارم که چشمم نخفت 208
سر آغاز : ز خاک آفریدت خداوند پاک 121
حکایت در این معنی : یکی قطره باران ز ابری چکید 4690
حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت : جوانی خردمند پاکیزه بوم 886
حکایت بایزید بسطامی : شنیدم که وقتی سحرگاه عید 212
حکایت : شکر خنده‌ای انگبین می‌فروخت 297
حکایت عیسی (ع) و عابد و ناپارسا : شنیدستم که از راویان کلام 297
حکایت دانشمند : فقیهی کهن جامه‌ای تنگدست 201
حکایت توبه کردن ملک زادهٔ گنجه : یکی پادشه‌زاده در گنجه بود 123
حکایت در معنی تواضع نیکمردان : شنیدم که فرزانه‌ای حق پرست 998
حکایت در معنی عزت نفس مردان : سگی پای صحرا نشینی گزید 2424 4
حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان : بزرگی هنرمند آفاق بود 116
حکایت در محرومی خویشتن بینان : یکی در نجوم اندکی دست داشت 803 1
حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور : کسی راه معروف کرخی بجست 131
حکایت : به خشم از ملک بنده‌ای سربتافت 136
حکایت در معنی سفاهت نااهلان : طمع برد شوخی به صاحبدلی 345
حکایت در معنی تواضع و نیازمندی : ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش 137
حکایت : ملک صالح از پادشاهان شام 170
حکایت حاتم اصم : گروهی برآنند از اهل سخن 181
حکایت زاهد تبریزی : عزیزی در اقصای تبریز بود 626
حکایت در معنی احتمال از دشمن از بهر دوست : یکی را چو سعدی دلی ساده بود 121
حکایت لقمان حکیم : شنیدم که لقمان سیه‌فام بود 112
حکایت جنید و سیرت او در تواضع : شنیدم که در دشت صنعا جنید 139
حکایت زاهد و بربط زن : یکی بربطی در بغل داشت مست 240
حکایت صبر مردان بر جفا : شنیدم که در خاک وخش از مهان 192
حکایت امیرالمومنین علی (ع) و سیرت پاک او : کسی مشکلی برد پیش علی 269
حکایت : گدایی شنیدم که در تنگ جای 275
حکایت : یکی خوب کردار، خوش خوی بود 370
حکایت ذوالنون مصری : چنین یاد دارم که سقای نیل 167
سر آغاز : شبی زیت فکرت همی سوختم 112
حکایت تیرانداز اردبیلی : یکی آهنین پنجه در اردبیل 362
حکایت : مرا در سپاهان یکی یار بود 111
حکایت طبیب و کرد : شبی کردی از درد پهلو نخفت 584
حکایت : یکی روستایی سقط شد خرش 2551 1
حکایت : شنیدم که دیناری از مفلسی 451
حکایت : فرو کوفت پیری پسر را به چوب 787 1
حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر : بلند اختری نام او بختیار 238
حکایت : یکی مرد درویش در خاک کیش 155
حکایت کرکس با زغن : چنین گفت پیش زغن کرکسی 171
حکایت : چه خوش گفت شاگرد منسوج باف 146
مثل : شتر بچه با مادر خویش گفت: 123
گفتار اندر اخلاص و برکت آن و ریا و آفت آن : عبادت به اخلاص نیت نکوست 150
حکایت : شنیدم که نابالغی روزه داشت 172
حکایت : سیهکاری از نردبانی فتاد 123
سر آغاز : خدا را ندانست و طاعت نکرد 106
حکایت : مرا حاجیی شانهٔ عاج داد 171
حکایت : یکی پر طمع پیش خوارزمشاه 184
حکایت : یکی را تب آمد ز صاحبدلان 142
حکایت در مذلت بسیار خوردن : چه آوردم از بصره دانی عجب 329
حکایت : شکم صوفیی را زبون کرد و فرج 166
حکایت در عزت قناعت : یکی نیشکر داشت در طیفری 222
حکایت : یکی را ز مردان روشن ضمیر 348
حکایت : یکی نان خورش جز پیازی نداشت 215
حکایت : یکی گربه در خانهٔ زال بود 254
حکایت مرد کوته نظر و زن عالی همت : یکی طفل دندان برآورده بود 147
حکایت : شنیدم که صاحبدلی نیکمرد 117
حکایت : یکی سلطنت ران صاحب شکوه 192
گفتار در صبر بر ناتوانی به امید بهی : کمال است در نفس مرد کریم 323
حکایت در معنی آسانی پس از دشواری : شنیدم ز پیران شیرین سخن 116
سر آغاز : سخن در صلاح است و تدبیر وخوی 100
گفتار اندر فضیلت خاموشی : اگر پای در دامن آری چو کوه 147
حکایت سلطان تکش و حفظ اسرار : تکش با غلامان یکی راز گفت 167
حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی : یکی خوب خلق خلق پوش بود 506 1
حکایت : یکی ناسزا گفت در وقت جنگ 1322
حکایت عضد و مرغان خوش آواز : عضد را پسر سخت رنجور بود 151
حکایت : شنیدم که در بزم ترکان مست 175
حکایت : دوکس گرد دیدند و آشوب و جنگ 125
حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی : چنین گفت پیری پسندیده دوش 116
حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی : یکی پیش داود طائی نشست 156
گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود : بد اندر حق مردم نیک و بد 154
حکایت : مرا در نظامیه ادرار بود 477
حکایت : کسی گفت حجاج خون‌خواره‌ای است 116
حکایت : شنیدم که از پارسایان یکی 157 1
حکایت روزه در حال طفولیت : به طفلی درم رغبت روزه خاست 128
حکایت : طریقت شناسان ثابت قدم 119
گفتار اندر کسانی که غیبت ایشان روا باشد : سه کس را شنیدم که غیبت رواست 179
حکایت دزد و سیستانی : شنیدم که دزدی درآمد ز دشت 461
حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان : یکی گفت با صوفیی در صفا 113
حکایت فریدون و وزیر و غماز : فریدون وزیری پسندیده داشت 136
گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان : زن خوب فرمانبر پارسا 127
حکایت : جوانی ز ناسازگاری جفت 220
گفتار اندر پروردن فرزندان : پسر چون زده بر گذشتش سنین 115
حکایت : شبی دعوتی بود در کوی من 134
گفتار اندر پرهیز کردن از صحبت احداث : خرابت کند شاهد خانه کن 128
حکایت : در این شهرباری به سمعم رسید 137
حکایت درویش صاحب نظر و بقراط حکیم : یکی صورتی دید صاحب جمال 128
گفتار اندر سلامت گوشه‌نشینی و صبر بر ایذاء خلق : اگر در جهان از جهان رسته‌ای است، 149
حکایت : چوانی هنرمند فرزانه بود 119
حکایت : جوانی سر از رأی مادر بتافت 262
سر آغاز : نفس می‌نیارم زد از شکر دوست 130
گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان : ببین تا یک انگشت از چند بند 136
حکایت اندر معنی شکر منعم : ملک زاده‌ای ز اسب ادهم فتاد 654
گفتار اندر گزاردن شکر نعمتها : شب از بهر آسایش تست و روز 163
گفتار اندر بخشایش بر ناتوانان و شکر نعمت حق در توانایی : نداند کسی قدر روز خوشی 133
حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان : شنیدم که طغرل شبی در خزان 197
حکایت : یکی را عسس دست بر بسته بود 129
حکایت : برهنه تنی یک درم وام کرد 211
حکایت : یکی کرد بر پارسایی گذر 134
حکایت : ز ره باز پس مانده‌ای می‌گریست 129
حکایت : فقیهی بر افتاده مستی گذشت 194
حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان : بتی دیدم از عاج در سومنات 148
نظر در اسباب وجود عالم : نهاده‌ست باری شفا در عسل 164
در سابقهٔ حکم ازل و توفیق خیر : نخست او ارادت به دل در نهاد 141
سر آغاز : بیا ای که عمرت به هفتاد رفت 129
حکایت پیرمرد و تحسر او بر روزگار جوانی : شبی در جوانی و طیب نعم 132
حکایت : کهن سالی آمد به نزد طبیب 104
گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری : جوانا ره طاعت امروز گیر 142
حکایت در معنی ادراک پیش از فوت : شبی خوابم اندر بیابان فید 145
حکایت : قضا زنده‌ای رگ جان برید 115
حکایت در معنی بیداری از خواب غفلت : فرو رفت جم را یکی نازنین 214
حکایت : یکی پارسا سیرت حق پرست 135
حکایت عداوت در میان دو شخص : میان دو تن دشمنی بود و جنگ 233
حکایت : شبی خفته بودم به عزم سفر 134
موعظه و تنبیه : خبر داری ای استخوانی قفس 168
حکایت در عالم طفولیت : ز عهد پدر یادم آید همی 121
حکایت : یکی برد با پادشاهی ستیز 321
حکایت : یکی مال مردم به تلبیس خورد 143
حکایت : همی یادم آید ز عهد صغر 135
حکایت مست خرمن سوز : یکی غله مرداد مه توده کرد 141
حکایت : یکی متفق بود بر منکری 174
حکایت زلیخا با یوسف (ع) : زلیخا چو گشت از می عشق مست 133
مثل : پلیدی کند گربه بر جای پاک 119
حکایت سفر حبشه : غریب آمدم در سواد حبش 137
حکایت : یکی را به چوگان مه دامغان 302
حکایت : به صنعا درم طفلی اندر گذشت 123
سرآغاز : بیا تا برآریم دستی ز دل 152
حکایت : سیه چرده‌ای را کسی زشت خواند 178
حکایت بت پرست نیازمند : مغی در به روی از جهان بسته بود 194
حکایت : شنیدم که مستی ز تاب نبید 183