🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۰۶ : سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد

(ثبت: 167633)

سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد

چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد

دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم

هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد

جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد

وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد

چو پیشم آمد کردم سلام روی بتافت

چو آستینش گرفتم گفت بردا برد

نه چاره‌ای که دل از دوستیش برگیرم

نه حیله‌ای که توانمش باز راه آورد

بر انتظار میان دو حال ماندستم

کشید باید رنج و چشید باید درد

ایا سنایی لولو ز دیدگانت مبار

که در عقیلهٔ هجران صبور باید مرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا