🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۱۹ : هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد

(ثبت: 166749)

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد

حالم از عشق تو، هر روز، بتر می‌گردد

بر مگرد از من و گر زانکه تو بر می‌گردی

دین و دنیا و سعادت، همه، بر می‌گردد

روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را

کار حسن، از نظر اهل نظر، می‌گردد

فکر، در راه هوای تو، ز پا می‌افتد

عقل، در کوی خیال تو، به سر می‌گردد

رحم کن بر دلم ای ماه، که از آه دلم

خانه ماه فلک، زیر و زبر می‌گردد

آب و سنگم همه بردی و کنون دیده من

آسیایی است که بر خون جگر می‌گردد

تا کجا باد صبا، بوی تو در یوزه کند

روز و شب بی سروپا بر همه در می‌گردد

تیغ از دست تو عمر ابدی، می‌بخشد

زهر بر یاد تو، جلاب و شکر می‌گردد

رفت بر بوک و مگر عمر تو سلمان چه کنم

کار دنیا همه، بر بوک و مگر می‌گردد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا