🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۸۵ : بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم

(ثبت: 194406)

بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم

تو حکم می کردی که من خمخانه سیکی شوم

خمخانه خاصان شدم دریای غواصان شدم

خورشید بی‌نقصان شدم تا طب تشکیکی شوم

نقش ملایک ساختی بر آب و گل افراختی

دورم بدان انداختی کاکسیر نزدیکی شوم

هاروتیی افروختی پس جادویش آموختی

ز آنم چنین می سوختی تا شمع تاریکی شوم

ترکی همه ترکی کند تاجیک تاجیکی کند

من ساعتی ترکی شوم یک لحظه تاجیکی شوم

گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم

گه عقل چالاکی شوم گه طفل چالیکی شوم

خون روی را ریختم با یوسفی آمیختم

در روی او سرخی شوم در موش باریکی شوم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا