🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۸ : گر نبودی در جهان امکان گفت

(ثبت: 180334)

گر نبودی در جهان امکان گفت

کی توانستی گل معنی شکفت

جان ما را تا به حق شد چشم باز

بس که گفت و بس گل معنی که رفت

بی قراری پیشه کرد و روز و شب

یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت

بس گهر کز قعر دریای ضمیر

بر سر آورد و به خون دل بسفت

پاک‌رو داند که در اسرار عشق

بهتر از ما راهبر نتوان گرفت

آنچه ما دیدیم در عالم که دید

وآنچه ما گفتیم در عالم که گفت

آنچه بعد از ما بگویند آن ماست

زانکه راز گفت نیست از ما نهفت

تربیت ما را ز جان مصطفاست

لاجرم خود را نمی‌یابیم جفت

تا تویی عطار زیر بار عشق

گردنان را زیر بار توست سفت

صورت جان است شعرت لاجرم

عقل را نظم تو می‌آید شگفت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا