🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۴۰ : خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد

(ثبت: 162702)

خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد

سرگشته می‌دود به خیالش کجا رسد

چون آفتاب سایه به ماهی نبیندش

دیوانه‌ای چو من به هلالش کجا رسد

خود عالمی پر است که سلطان غلام اوست

چون من تهی دوی به وصالش کجا رسد

فتراک او بلندتر از چتر سنجری است

دست من گدا به دوالش کجا رسد

تا در لبش خزینه همه لعل و گوهر است

درویش را زکات ز مالش کجا رسد

تا صد هزار دانهٔ دلها سپند اوست

عین الکمال خود به کمالش کجا رسد

عشقش چو آفتاب قیامت دل بسوخت

عشقش قیامتی است زوالش کجا رسد

خاقانی اینت غم که دلت نزد او گریخت

نظاره کن ز دور که حالش کجا رسد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا