🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۵۰ : عقل ز دست غمت دست به سر می‌رود

(ثبت: 162712)

عقل ز دست غمت دست به سر می‌رود

بر سر کوی تو باد هم به خطر می‌رود

در غم تو هر کجا فتنه درآمد ز در

عافیت از راه بم زود بدر می‌رود

از تو به جان و دلی مشتریم وصل را

راضیم ار زین قدر بیع به سر می‌رود

گرچه من اینجا حدیث از سر جان می‌کنم

نزد تو آنجا سخن از سر و زر می‌رود

جان من از خشک و تر رفته چو سیم است لیک

شعر به وصف توام چون زر تر می‌رود

نیستی آگه ز حال کز صف عشاق تو

حال چو خاقانیی زیر و زبر می‌رود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا