🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۵۴۷ : من با تو حدیث بی‌زبان گویم

(ثبت: 194725)

من با تو حدیث بی‌زبان گویم

وز جمله حاضران نهان گویم

جز گوش تو نشنود حدیث من

هر چند میان مردمان گویم

در خواب سخن نه بی‌زبان گویند

در بیداری من آن چنان گویم

جز در بن چاه می ننالم من

اسرار غم تو بی‌مکان گویم

بر روی زمین نشسته باشم خوش

احوال زمین بر آسمان گویم

معشوق همی‌شود نهان از من

هر چند علامت نشان گویم

جان‌های لطیف در فغان آیند

آن دم که من از غمت فغان گویم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا