🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۵۷ : باز در دام بلا افتاده‌ام

(ثبت: 179774)

باز در دام بلا افتاده‌ام

باز در چنگ عنا افتاده‌ام

این همه غم زان سوی من رو نهاد

کز رخ دلبر جدا افتاده‌ام

یاد ناورد آن نگار بی‌وفا

از من بیچاره، تا افتاده‌ام

دست من نگرفت روزی از کرم

تا ز دست او ز پا افتاده‌ام

ننگ می‌دارد ز درویشی من

چون کنم؟ چون بینوا افتاده‌ام

بر درش گر مفلسان را بار نیست

پس من مسکین چرا افتاده‌ام؟

هم نیم نومید از درگاه او

گرچه درویش و گدا افتاده‌ام

عاقبت نیکو شود کارم، چو من

بر سر کوی رجا افتاده‌ام

هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو

بر در لطف خدا افتاده‌ام

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا