🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۳ : هیهات! کزین دیار رفتم

(ثبت: 179780)

هیهات! کزین دیار رفتم

ناکرده وداع یار رفتم

چه سود قرار وصل جانان؟

اکنون که من از قرار رفتم

چون خاک در تو بوسه دادم

با دیدهٔ اشکبار رفتم

بگذاشتم، ای عزیز چون جان،

دل نزد تو یادگار رفتم

زنهار! دل مرا نگه‌دار

چون من ز میان کار رفتم

بردند به اضطرارم، ای دوست،

زین جا نه به اختیار رفتم

غم خواره و مونسم تو بودی

بی‌مونس و غمگسار رفتم

از خلق کریم تو ندیدم

یک عهد چو استوار، رفتم

چون از لب تو نیافتم کام

ناکام به هر دیار رفتم

نایافته مرهمی ز لطفت

دل خسته و جان فگار رفتم

شکرانه بده، که از در تو

چون محنت روزگار رفتم

تو خرم و شاد و کامران باش

کز شهر تو سوکوار رفتم

در قصهٔ درد من نگه کن

بنگر که چگونه زار رفتم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا