🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۷۲ : این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

(ثبت: 162734)

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد

وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت

واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد

یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد

آن را که آشنا شد از خانمان برآرد

قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی

از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد

در زلف تو فروشد کار دل جهانی

لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد

ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه

تا وصل بی‌تکلف دست از میان برآرد

خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را

تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا