🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۷ : زهی ماه در مهر سرو بلندت

(ثبت: 180213)

زهی ماه در مهر سرو بلندت

شکر در گدازش ز تشویر قندت

جهان فتنه بگرفت و پر مشک شد هم

چو بگذشت بادی به مشکین کمندت

سر زلف پر بند تو تا بدیدم

به یک دم شدم عاشق بند بندت

گزند تو را قدر و قیمت که داند

بیا تا به جانم رسانی گزندت

برآر از سر کبر گردی ز عالم

که گوگرد سرخ است گرد سمندت

به چه آلتی عشق روی تو بازم

چو جان مست توست و خرد مستمندت

چنان ماه رویی که آئینهٔ تو

به رخ با قمر در غلط او فکندت

چو وجه سپندی ندارم چه سازم

جگر به که سوزم به جای سپندت

مزن بانگ بر من که این است جرمم

که خورشید خواندم به بانگ بلندت

غلط گفتم این زانکه خورشید دایم

رخی همچو زر، می‌رود مستمندت

چه سازم که عطار اگر جان به زاری

بسوزد ز عشقت نیاید پسندت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا