🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۲ : شاید که به درگاه تو عمری بنشینم

(ثبت: 179799)

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم

در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است

بشتاب، که اندر نفس باز پسینم

فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد

هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم

دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت

پس جان بدهم، نیست تمنی بجز اینم

آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود

از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم

از بهر عراقی، به درت آمده‌ام باز

فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا