🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۵۸ : چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من

(ثبت: 195333)

چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من

از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من

وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر چون خامان

شود دل خصم جان من کند هجران سزای من

سحرگاهان دعا کردم که این جان باد خاک او

شنیدم نعره آمین ز جان اندر دعای من

چگونه راه برد این دل به سوی دلبر پنهان

چگونه بوی برد این جان که هست او جان فزای من

یکی جامی به پیش آورد من از ناز گفتم نی

بگفتا نی مگو بستان برای اقتضای من

چو از صافش چشیدم من مرا درداد یک دردی

یکی دردی گران خواری که کامل شد صفای من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا