🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۸۱ : از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین

(ثبت: 195378)

از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین

ماننده کاریزی بی‌تیشه و بی‌میتین

دل روی سوی جان کرد کای عاشق و ای پردرد

بر روزن دلبر رو در خانه خود منشین

ای خواجه سودایی می باش تو صحرایی

در گلشن شادی رو منگر به غم غمگین

چون پوست بود این دل چون آتش باشد غم

وین پوست از آن آتش چون سفره بود پرچین

چون دیده دل از غم پرخاک شود ای غم

تبریز کجا یابی با حضرت شمس الدین

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا