🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۴۵ : هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من

(ثبت: 195505)

هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من

هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من

خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست

ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من

هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است

منگر اندر کار خویش و بنگر اندر کار من

در بهاران گشت ظاهر جمله اسرار زمین

چون بهار من بیاید بردمد اسرار من

چون به گلزار زمین خار زمین پوشیده شد

خارخار من نماند چون دمد گلزار من

هر کی بیمار خزان شد شربتی خورد از بهار

چون بهار من بخندد برجهد بیمار من

چیست این باد خزانی آن دم انکار تو

چیست آن باد بهاری آن دم اقرار من

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا