🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۴ : ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش

(ثبت: 167721)

ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش

راه رو چون زندگان چون مرده بر منزل مباش

چون نپاشی آب رحمت نار زحمت کم فروز

ور نباشی خاک معنی آب بی حاصل مباش

رافت یاران نباشی آفت ایشان مشو

سیرت حق چون نباشی صورت باطل مباش

در میان عارفان جز نکتهٔ روشن مگوی

در کتاب عاشقان جز آیت مشکل مباش

در منای قرب یاران جان اگر قربان کنی

جز به تیغ مهر او در پیش او بسمل مباش

گر همی خواهی که با معشوق در هودج بوی

با عدو و خصم او همواره در محمل مباش

گر شوی جان جز هوای دوست رامسکن مشو

ور شوی دل جز نگار عشق را قابل مباش

روی چون زی کعبه کردی رای بتخانه مکن

دشمنان دوست را جز حنظل قاتل مباش

در نهاد تست با تو دشمن معشوق تو

مانع او گر نه‌ای باری بدو مایل مباش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا