🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۱ : دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریز

(ثبت: 162763)

دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریز

میی به ساغر من همچو آفتاب بریز

هلال عید بود بر سپهر پا به رکاب

به جام ساقی گل چهره می شتاب بریز

نقاب برفکن و آتشی به جانم زن

ز دیدهٔ تر من همچو شمع، آب بریز

دلم ز دست تو آباد گر نمی‌گردد

بیار آتش و درخانهٔ خراب بریز

لب تو داد به دستم قدح ز شربت قند

در او ز روی عرقناک خود گلاب بریز

گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند

تو رشحه‌ای ز کرم‌های بی‌حساب بریز

ببین به دیدهٔ انصاف نظم خاقانی

طبق طبق ز جواهر بر انتخاب بریز

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا