🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۵ : یارم تویی به عالم یار دگر ندارم

(ثبت: 159344)

یارم تویی به عالم یار دگر ندارم

تا در تنم بود جان دل از تو برندارم

دل برندارم از تو وز دل سخن نگویم

زان دل سخن چه گویم کز وی خبر ندارم

دارم غم تو دایم با جان و دل برابر

زیرا که جز غم تو چیزی دگر ندارم

هر ساعتی فریبم دل را به عشوهٔ تو

گویی که عشوهٔ تو یک یک ز بر ندارم

گفتی که صبر بگزین تا کام دل بیابی

صبر از چنان جمالی نشگفت اگر ندارم

صبرم چگونه باشد از عشق ماهرویی

کاندر زمانه کس را زو دوستر ندارم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا