🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۶ : اگر نقش رخت بر جان ندارم

(ثبت: 159345)

اگر نقش رخت بر جان ندارم

به زلف کافرت ایمان ندارم

ز تو یک درد را درمان مبادم

اگر صد درد بی‌درمان ندارم

ز عشقت رازها دارم ولیکن

ز بی‌صبری یکی پنهان ندارم

صبوری را مگر معذور داری

دلی می‌باید و من آن ندارم

مرا گویی ز پیوندم چه داری

چه دارم جز غم هجران ندارم

گر از تو بوسه‌ای خواهم به جانی

تو گویی بوسهٔ ارزان ندارم

لبت دندانم از جا برکشیدست

چو گویی با لبت دندان ندارم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا