🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۵ : نو به نو هر روز باری می‌کشم

(ثبت: 159354)

نو به نو هر روز باری می‌کشم

بار نبود چون ز یاری می‌کشم

ناشکفته زو گلی هرگز مرا

هر زمان زو رنج خاری می‌کشم

گر بلایش می‌کشم عیبم مکن

کین بلا آخر به کاری می‌کشم

زحمت سرمای سرد از ماه دی

بر امید نوبهاری می‌کشم

عشق هر دم در میانم می‌کشد

گرچه خود را بر کناری می‌کشم

کار من روزی شود همچون نگار

کاین غم از بهر نگاری می‌کشم

فخر وقت خویشتن دانم همی

اینکه از خصمانش عاری می‌کشم

بار او نتوان کشید از هجر و وصل

پس مرا این بس که باری می‌کشم

تو مرا گویی کشیدی درد و غم

من چه می‌گویم که آری می‌کشم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا