🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۶ : ای آرزوی جانم در آرزوی آنم

(ثبت: 159355)

ای آرزوی جانم در آرزوی آنم

کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم

دانی چگونه باشم در محنتی چنینم

زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم

با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی

کان خوشدلی کجا شد دل گفت می‌ندانم

آری گرت بیابم روزی به کام یابم

ورنه چنانکه باشد زین روز درنمانم

گه‌گه به آب دیده خرسند کردمی دل

کار آن‌چنان شد اکنون آن هم نمی‌توانم

من این همه ندانم دانم که می‌برآید

جانم ز آرزویت، ای آرزوی جانم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا