🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۷۴ : ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو

(ثبت: 195958)

ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو

از جغد چه اندیشی چون جان همایی تو

بخرام چنین نازان در حلقه جانبازان

ای رفته برون از جا آخر به کجایی تو

داده‌ست ز کان تو لعل تو نشانی‌ها

آن گوهر جانی را آخر ننمایی تو

بس خوب و لطیفی تو بس چست و ظریفی تو

بس ماه لقایی تو آخر چه بلایی تو

ای از فر و زیبایی وز خوبی و رعنایی

جان حلقه به گوش تو در حلقه نیایی تو

ای بنده قمر پیشت جان بسته کمر پیشت

از بهر گشاد ما دربند قبایی تو

از دل چو ببردی غم دل گشت چو جام جم

وین جام شود تابان ای جان چو برآیی تو

هر روز برآیی تو بازیب و فر آیی تو

در مجلس سرمستان باشور و شر آیی تو

شمس الحق تبریزی ای مایه بینایی

نادیده مکن ما را چون دیده مایی تو

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا