🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۹ : دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید

(ثبت: 166849)

دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید

اشک به دندان گرفت دامن و در پی دوید

دید میان دل و دیده که خونست اشک

جست برون ز میان، رفت و کناری گزید

هر دو جهان دل به باد، که خواهد مگر

از طرف آن بهار، بوی هوایی دمید

مقصد و مقصود دل، جز دهن تنگ او

نیست دریغا که هست، مقصد دل ناپدید!

گر تو چو شمعم کشی، از تو نخواهم نشست

ور تو به تیغم زنی، از تو نخاوهم برید

از می و مطرب مکن، مدعیا منع من

تا غزلی‌تر بود، قول تو خواهم شنید

بر در ارباب دل، از در رحمت در آی

کانکه به جایی رسید، از در رحمت رسید

فتح رفیق کلید، دانی سلمان چراست؟

کز بن دندان کند، خدمت در چون کلید

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا